طلاقِ فرهنگی – سرگرمی برای همه
اولین خاطره؛ برای درک بهتر “هنجارها” ، به عنوان یک ستون فرهنگ ، همه در کلاس مثالی آوردند ، یکی از نمونه های زنان بود. من پانزده سال است که با همسرم زندگی می کنم و در این مدت قادر به آموزش دهان باز او نبودم (البته پدر و برادران او یکسان هستند. من همیشه در مهمانی ها نگران هستم. ما جمعه صحبت کردیم ؛ چون او آبگوشت پیاز را دوست دارد ، مهمان مادرش دیزی را به ما می دهد.
حق با او بود. هضم غذا در معده ، روده تولید گاز تولید یک واکنش بیولوژیکی و غیر ارادی است ، اما چگونه [چه «جوری» و به چه شیوهای] رد آن یک مسئله “فرهنگی” است. در چین ممکن است گچ کاری مجاز باشد ، اما ژاپنی ها خروپف بلند و غذا خوردن را بی ادبانه و مجاز می دانند.
در مورد “هنجارهای” دیگر نیز می توان همین را گفت؛ “چگونه؟” فرد لباس می پوشد ، صحبت می کند ، شوخی می کند ، گوش و بینی خود را خراشیده و تمیز می کند ، راه می رود ، دست می زند و …
به طور کلی ، در مورد تداوم همکاری بین همسران می توان گفت که اگر آنها چنین اعتقادات ، ارزش ها و هنجارهایی (نمادها ، به ویژه زبان و افسانه ها) را نداشته باشند ، نمی توانند به زندگی مشترک ادامه دهند.
فرهنگ و آموزش آن چیست؟
به نظر می رسد آموزش و درک صحیح از “فرهنگ” پیامدهای عملی به ویژه در انتخاب همسر و زندگی مشترک داشته باشد. بسیاری از افراد (حتی به رشته تحصیلی خود بستگی دارند) حداقل دو یا سه واحد درسی در جامعه شناسی اخذ کرده اند ، اما در عمل از آن بهره ای نمی برند.
شباهت یکی از راه های درک بهتر مفاهیم انتزاعی است ، احتمالاً تشبیه فرهنگ به “کوه یخ” یکی از آنهاست. چرا اکنون کوه یخ؟ از آنجا که قسمت کوچکی از این پدیده قابل مشاهده است ، بیشتر آن در زیر آب است ، بنابراین قابل مشاهده نیست.
این مدل “ادوارد تی. هال “انسان شناس آمریکایی در دهه 1970. گسترش یافت تا پیچیدگی و وسعت “فرهنگ” را نشان دهد. زیگموند فروید نیز از این تشبیه برای توصیف ذهن / شخصیت انسان استفاده کرده است.
قسمت قابل مشاهده فرهنگ
هنگامی که ما برای اولین بار با فرهنگ جدیدی مانند مسافرت یا سایر تجربه ها روبرو می شویم ، قسمت قابل مشاهده ای از فرهنگ را می بینیم ، بخشی که قابل مشاهده ، شنیدن ، بو ، مزه و لمس است (سبک پخت و پز سبک غذا ، لباس ، حرکات موزون ، موسیقی ، هنر ، چگونه مقاومت کنیم – سلام)). اما واقعیت این است که بخش مشاهده شده از فرهنگ صرفاً نمود بیرونی عناصر عمیق تر و گسترده تر فرهنگ است ، یعنی اولویت ها ، عمیق ترین ترجیحات ، گرایش ها و ارزش ها.
قسمت پنهان فرهنگ
در زیر آن ، ارزشهای اصلی فرهنگی ، ایده هایی درباره خوب و بد ، درست و غلط ، مطلوب و مطلوب و قابل قبول و قابل قبول وجود دارد. در بسیاری از موارد ، گروههای مختلف فرهنگی دارای ارزشهای یکسانی هستند (مانند صداقت و خانواده) ، اما غالباً در زمینه های مختلف به گونه های مختلف تفسیر می شوند.
این نیروهای درونی به صورت رفتار مشاهده شده (برای مثال کلماتی که ما استفاده می کنیم ، رفتار ، قوانین ذخیره سازی و نحوه برقراری ارتباط) برای ناظران آشکار می شود. لازم به ذکر است که ارزشهای اصلی فرهنگ به راحتی و به سرعت تغییر نمی کنند.
بسیاری از م institutionsسسات اطراف (خانواده ، مدرسه ، رسانه و …) این ارزش ها را نسلی به نسل دیگر منتقل می کنند. این نهادهای تأثیرگذار به اندازه کافی قدرتمند هستند که می توانند ما را راهنمایی و آموزش دهند. اگرچه ممکن است سیستم اقتصادی تغییر کند ، ممکن است از فناوری جدید در مدرسه استفاده شود یا تعریف جدیدی از “جامعه” در LM های رایج مطرح شود ، نیروهای بی شماری وجود دارند که فرهنگ را مانند گذشته حفظ می کنند.
مانند کوه یخی ، ما می توانیم همه چیز را ببینیم ، به راحتی آنها را توصیف کنیم ، اما ایده های ریشه دار وجود دارد که تنها با تجزیه و تحلیل ارزش ها ، کاوش در نهادها و مواجهه با ارزش های اصلی مانند ارتباطات غیر کلامی ، راه های برقراری ارتباط ، قابل درک است. الگوهای چشم ، گفتار ، زبان بدن ، مفهوم فضای شخصی ، مفهوم پاکدامنی و بدحجابی ، مفهوم زیبایی ، نداشتن فرزند بزرگ تر ، تعریف گناه ، منطق و تصویر اعتبار ، درجه تعامل اجتماعی ، زمان کار و نگرش نسبت به زمان (آیا ادب زودرس است؟ یا بعداً می رسید؟ و عملکردهای خانواده.
پ.ن :
به گفته پروفسور فرامرز رفیع پور (در کتاب آناتومی جامعه) ، کلمات “خوب” و “ناخوشایند” به فضای مفهومی هنجاری نزدیکتر هستند.