عمومی

ما وقتی وطن‌مان کم می‌آورد گریه‌مان می‌گیرد

وقتی میهنمان کم است گریه می کنیم

صادق فرامرزی روزنامه نگار ایرانی در روز بازی ایران و انگلیس در ورزشگاه «خلیفه» دوحه پایتخت قطر حضور داشت. جایی که ایران 6 گل از انگلیس زد و 2 گل زد. اما فرامزی می گوید از اینکه از باخت تیم ملی ایران ناراحت است خوشحالم. او برای سرگرمی برای همه پلاس از غم فقدان و غرور شکسته وطن نوشت.

ایسناپلاس.این یک فیلم بود، دوربین به نظر می رسید با سرعت معقولی به اتوبوسی که در جاده پیچ می خورد نزدیک می شود. جایی ثابت ماند و روی ردیف آخر اتوبوس زوم کرد. دو صندلی دورتر از من، یک آذربایجانی میانسال به نوحه ترکی گوش می داد و گریه می کرد. از پنجره بیرون را نگاه کرد و جاده ای را دید که هر دقیقه چندین کیلومتر از کربلا دور می شد، شاید هر دقیقه 30-40 مایل عمودی بیشتر.
بعدازظهر اربعین بود و راه برگشت از عراق نزدیک همدان. حالا تو قاب اون فیلم یه لحظه رو به من کرد و گفت: داداش، می دانی حسن یزدانی با کشتی گیرش چه کرد؟ صدای نوحه آذری و اشک از چشمان برادرمان سرازیر شد که گفتم. او به تیلور 7-1 باخت. جمله را تمام نکرده بود که به سمت پنجره اتوبوس برگشت و بلندتر گریه کرد. حالا من هم می خواستم گریه کنم. وطنم را در آن دیدار احساسات متضاد، در اوج فریاد آذران و در تمام سادگی تاریخ یافته بودم. اگر غم اربع شهادت حسین (ع) از ما نبود، غم شکست حسن را هم باید حس کنیم.
وطن چیزی غیر از دل دفن شدن هزاران کیلومتر دورتر بر پشت جوانی دیگر در جاده همدان است. حسن باخته بود و لحظه عزاداری آن فرد ناشناس صد برابر شده بود.
تقریباً دو ماه بعد، نه در سادگی و سکوت جاده همدان، که بر سکوهای شلوغ و گران قیمت ورزشگاه خلیفه دوحه، در ساعاتی که عده ای منتظر و بی صبرانه منتظر شکست و بدخواهان ایران بودند. با شلیک از طعنه های آنها، دلم برای آن جوان آذربایجانی به درد آمد. صبح که از خواب بیدار شد و صدای ناله سلیم را شنید، سر کار یا خانه کدام دستگاه بود؟ من خودم این سوالات را مرور کردم. می‌گفتم قدرت این رقیب همه‌جانبه ما از اشک‌های آن دوست همه‌جانبه‌مان بیشتر نباشد.
آخرین خبر این بود که انگلیس یک امتیاز با تیلور و ایران با حسن یزدانی فاصله داشتند. باز هم باختیم، باخت بد، در سکوها دنبال جوان آذربایجانی می گشتم تا شاید بتوانیم روی دوش هم گریه کنیم. وقتی سرزمین مادری ما کم است، قدرتش به واقعیت نمی رسد، غرور شکسته می شود، گریه می کنیم. این فریادها، این میراث ناکامی، این یادآوری که اهمیت ندهید، این آخرین چیزهایی است که میهن را زنده نگه داشته است. ما با رضایت از این گریه های اتلاف وقت لبخند می زنیم.

انتهای پیام