عربستان سعودی و ادعای نمایندگی اسلام
اما در عین حال نه تنها متفکران اصلاح طلبی و نوگرایی دینی آن را نپسندیدند، بلکه گروه بزرگی از متفکران احیاگر مانند اخوان المسلمین و برخی دیگر نیز با رویکرد وهابی موافق نبودند. در زمان جمال عبدالناصر نوعی رقابت منطقه ای بین مصر و عربستان وجود داشت. یکی از پیامدهای این امر، رقابت بین ازهر بود که در آن زمان تحت فشار اصلاحات جدید دولت بود و مؤسسات آموزشی دولتی وهابی سعودی از سوی دیگر. عربستان سعودی طبیعتاً دیدگاه وهابی به اسلام را با ریشه در مذهب حنبلی (البته نه حنبلیزم تاریخی، بلکه قرائت ابن تیمیه که بیشتر سلفی و به دور از اجتهاد تاریخی بود) و مصر و ازهر را از سوی دیگر نمایندگی می کرد. اسلام، مکتب اشعری و فرقه های تاریخی اهل سنت. با توجه به این توصیف، به دلیل سیطره اسلام سلفی و احیاگر و نیز نقد همزمان اصلاح طلبی و احیاگری نسبت به مذاهب تاریخی و اسلام نهادی سنتی از یک سو و نیز بهره برداری سیاسی از موقعیت ازهر توسط دولت های میهن پرست. از یک طرف، از جمله جمال عبدالناصر مصری، ازهر میدان را حداقل در بسیاری از مناطق به حریف سلفی و وهابی خود واگذار کرد. با بهره گیری از صنعت نفت و پول سرشار عربستان سعودی، انتشار کتب وهابی و حنبلی، احادیث و ادبیات جدلی علیه اشاعره، ماتریدیان و اسلام، ادیان تاریخی تقویت و ابداع شد تا دانشجویان را به دانشگاه های مدرن، کوچک و بزرگ عربستان جذب کند. آنها در تمام کشورهای اسلامی به ویژه پاکستان و مسلمانان هند، شمال آفریقا، خاورمیانه و خاور دور فعال شدند و نتیجه این شد که اسلام سلفی و وهابی قبلاً به مکان هایی مانند شبه قاره راه یافته بود. قرن 18 و 19 که هرگز اتفاق نیفتاد. آنها حنبلیسمی نداشتند که رشد کنند، حتی بیشتر از قبل راه خود را باز کرد و اسلام سلفی را پیش برد و همچنان ادامه دارد. تصور کنید با بازگشت این دانشجویان به کشورهایشان چه اتفاقی ممکن است برای اسلام سنتی و صوفیانه در آن کشورها بیفتد. در دهه های 1960 و 1970، به ویژه با رشد جریان های افراطی داخلی اخوان المسلمین در مصر و ظهور سید قطب و عبدالقادر عوده از یک سو، و مودودی و ندوی از سوی دیگر، گرایش عمومی به استقبال از اسلام در حال ظهور. . رشد کرد و خود زمینه برای رشد بیشتر، سطوح سلفی گری رنسانس، جهادی و تکفیری را هموار کرد. در عین حال عربستان و جناح های مختلف وهابی آن در حد اختلافات داخلی خود نماینده اسلام سلفی و به قول خودشان مذهب سلفی بوده و هستند و طبیعتاً هستند. مهمترین نماینده و منبع الهام ادبیات سلفی. حتی اگر غیرمستقیم باشد، می تواند افکار مرتبط با جریان های سلفی و حتی غیر سلفی را از گروه های اصیل و احیاگر و از همه مهمتر دیدگاه متنی و غیر اجتهادی منتقل کند. متن و حديث افراطي و در تقابل با هر ديدگاه تفسيري و خارجي از راستياي حنبلي. مشکل از اینجا شروع می شود: تزریق نگاه غیر تاریخی، جزمی و متنی با تاکتیک های سنت، بدعت و حذف مخالفان مذهبی.
اما اسلام سلفی به جز یکی دو قرن اخیر، چند درصد از تاریخ مسلمانان، علوم اسلامی، تمدن و فرهنگ اسلامی را نمایندگی می کند؟ از نظر تاریخی، حنبلی و اصحاب حدیث همواره نماینده بخش کوچکی از جهان اسلام بوده اند. در قرون اولیه، حنبلیت جز در بغداد (به شکل محدود) یا در مناطقی از شام حضور جدی نداشت و محدثان در سایر شهرها بیشتر شافعی بودند. از نظر فقهی مذهب حنفی برتری مطلق داشت، مگر در شمال آفریقا و اندلس (که مذهب مالکی جاهلیت مطلق داشت) و بعد از آن مذهب شافعی. حتی در کتب اختلاف فقهی نیز عموماً نظرات احمد بن حنبل وارد نشده بود زیرا او را محدث می گفتند نه فقیه. در میان غیر شیعیان، علوم دینی در فقه، کلام و تفسیر را باید بیشتر مدیون حنفیان و شافعیان دانست. اسلام مذاهب تاریخی فرقه اهل سنت، اسلام اشار و ماتریدیه است. طبیعی است که مکاتب حقوقی تاریخی و مهمتر از آن مدارس علمیه اشعری و ماتریدی نه تنها برای سلفی ها جذابیتی ندارد، بلکه هر ساله صدها کتاب در رد این مدارس علمیه در عربستان منتشر می شود. جالب اینجاست که در نسخه های سعودی متون گذشته، مصححین معمولاً فصلی را با عنوان المقاد علی الکتاب باز می کنند و در آنجا شروع به انتقاد از علمای گذشته به دلیل نقل برخی احادیث یا اینکه چرا نظر خود را دارند می کنند. . موافق معتزله و اشعری است و موافق مذهب سلف صالح نیست. گزارش معارف غیر دینی اعم از فلسفه و علوم ناب و به طور کلی دستاوردهای فرهنگی تمدن اسلامی نیز کاملاً روشن است. بغداد، قرطبه، قاهره، نیشابور و ری توسط دولتها و جریانهای فکری ساخته شد که مورد انتقاد و اتهام نویسندگان گرایش حدیث قرار گرفت. اگر تمدن اسلامی تمدن جهانی بود به خاطر رازی ها، خوارزمی ها، بیرونی، فارابی، ابن سینا، ابن رشد، فخرالدین رازی، خواجه نصیر، غیاث الدین کاشانی، ابن راوندی، ابوی بود. العالی معری و ابو عیسی وراق و ملاصدرس و دولت های فاطمی، الحمدان، آل بویه، مصری فاطمی، محدون و عباسی یا جریان هایی مانند نهضت ترجمه بودند. این علما بودند که منبع فکر و اندیشه در تمدن اسلامی بودند، نه فلان محدث که توانستند هزاران متن حدیثی را با اسانیدهای مختلف خود حفظ کنند. ایران تاریخی نه تنها تشیع را به جهان اسلام معرفی کرد، بلکه مهد اصلی مکاتب حنفی، اشعری، ماتریدی و تصوف نیز بود. معتزله در ایران رشد کرد و فلسفه اسلامی همیشه بهترین نمایندگان خود را در ایران داشته است. از نظر تاریخی، سرزمین تاریخی و فرهنگی ایران (یعنی زبان فارسی یکی از مهمترین مؤلفه های هویت آن در طول تاریخ بوده است) و عراق و مصر مهمترین نمایندگان اسلام تاریخی هستند. مکه و مدینه قرنها تحت کنترل اشراف اداره میشد و دولتهای فاطمی، ممالیک و عثمانی در آنجا حکومت میکردند. این دولت ها هیچ ربطی به اسلام سلفی امروزی در عربستان نداشتند.
*پژوهشگر در موسسه مطالعات پرینستون
6565