بهترین نقاشی عمرم را در ۵ سالگی کشیدم

هر اسم بزرگی که در زمینه فرهنگ و هنر می بینید از همان ابتدا نام کوچکی بود. نام کوچکی که شاید از شروع یا ادامه آن مطمئن نبوده است ، اما او علاقه خود را برای تبدیل شدن به یک نام بزرگ دائمی دنبال کرد.

به گزارش “سرگرمی برای همه” ، روزنامه “همشهری” بعدا نوشت: یک نقاش معروف مانند علی اکبر صادقی که یک هنرمند بود نیز همین مسیر را طی کرده بود. خیلی زود فهمید که برای نقاشی ساخته شده است. در دوران دبیرستان 2 سال از دست داد. با انگیزه علاقه به نقاشی. اما بعداً او این راه را طی کرد و به یکی از بزرگترین نقاشان امروز ایران تبدیل شد. صادقی در سال 1316 متولد شد و وارد رشته های نقاشی ، انیمیشن ، کارگردانی فیلم و تصویرگری شد. با این حال ، ما بیشتر او را به خاطر تصاویر ، تصاویر و البته اولین انیمه ایرانی که ساخته بود به یاد می آوریم. آثار وی در زمینه نقاشی ، تصویرگری و انیمیشن جوایز جهانی بسیاری را برای وی به ارمغان آورده است. این استاد نقاشی ایران از همان ابتدا برای ما از آغاز کار خود می گوید.

آیا علاقه شما به نقاشی از دوران دبستان بیشتر شده است؟

در سن 5 سالگی. عموی من ، کارمند سفارت انگلیس ، برای من سه مداد رنگی آورد: قرمز ، آبی و سبز. یک کاغذ برداشتم و امتحان کردم. سپس یک نقاشی کشیدم. تصویر زنی با پیراهن بلند. من همیشه فکر می کنم این بهترین تصویر از زندگی من است. عموی من برای من مجله های زندگی می آورد و من مشتاقانه منتظر آنها بودم. با بزرگ شدن به مدرسه جام اول رفتم. سه چهار خانه با ما فاصله داشت. این مدرسه توسط دولتمردی به نام من یک دولتمرد بر اساس مدارس فرانسه ساخته شده است. مدرسه شسته و رفته بود و همه چیز داشت. از جمله سالن تئاتر. بعداً گفتند که او می خواهد اینجا به دبیرستان برود و به جای دیگری برود تا به کلاس ششم برود. ما به مدرسه ای رفتیم که قبلاً دامداری بود ، اختصاصی ، نوسازی شده بود و به مدرسه تبدیل شد. کلی راحت بود.

کدام منطقه

خیابان دولت که اکنون کلاهدوز نامیده می شود. خلاصه اینکه ما را برای 2-3 روز به خانه فرستادیم تا اسپری کنیم. سپس به مدرسه برگشتیم. من مشغول صنایع دستی بودم. ما میزها و نیمکت های کوچک قدیمی درست کردیم. با بعضی بچه ها سپس به دبیرستان جام جم رفتم.

آیا به دلیل نقاشی در این دبیرستان دو بار اخراج شدید؟

بله ، بسیاری از هنرمندان مانند مرحوم کیارستمی و فنی زاده ، مانند آیدین آغداشلو ، همه در مدرسه ما بودند. به یاد داشته باشید ، یک روز معلم من و Fanizade را در مدرسه حبس کرد.

چرا؟

کلاسها از صبح تا ظهر و ساعت 2 تا 4 برگزار می شد. اجازه نمی داد به خانه برویم. مادرم نیز آمد ، و وقتی فهمید که معلم اجازه نمی دهد ، برای ما مقداری غذا آورد ، با هم غذا خوردیم.

دوستان و همکاران کارگردان شما را مجبور نکردند که به سینما بروید؟

البته بعداً با زور به سینمای انیمیشن منتقل شدم. بار دوم در دبیرستان خسته شدم ، وقتی پدرم عصبانی شد و وسایل نقاشی مرا برد. البته وقتی بدبختی من را دید آنها را برگرداند. در همین دبیرستان بود که من به درخواست مدیرمان نمایشنامه ای را روی صحنه بردم ، در حالی که هرگز در سینما یا تئاتر نرفته بودم. من در بعضی از این نمایش ها نقش های کوتاهی را نیز بر عهده گرفتم. در یکی از اجراها که با هنر گریم آشنا شدم ، خودم روی آن کار کردم ، حتی بعداً برای انجام آن به مدارس دیگر دعوت شدم. در همین دبیرستان بود که با آقای گرجی که مدیر تئاتر پارس بود آشنا شدم. او معلم ما بود. او حتی به من کاری سفارش داد و هزینه آن را پرداخت کرد. البته این نقاشی در آتش این تئاتر نابود شد.

آیا شخصی در دبیرستان وجود دارد که شما را پیدا کرده یا تشویق کند؟

در کلاس هشتم ، معلمی داشتیم به نام آقای موئین افشار. البته من در ابتدای کلاس ایشان بسیار مشغول بودم ، چون مملو از کلاسهای هنر و نقاشی بودم. ابتدا مرا بیرون کرد و سپس با هم دوست شدیم و او کتابهای تصویری خریداری کرد. بعداً ما در لئو ، آر و سایر جاها خیلی با هم کار کردیم. آقای گورگی هم خیلی من را تشویق کرد. در سال نهم من شاگرد هیراپتیان شدم ، که یکی از چهره های شناخته شده در زمینه آبرنگ بود ، من تنها شاگرد او بودم ، و ما با هم کار کردیم ، و او من را به کار اختصاص داد. لحظه جالب دیگر این بود که من در این مدت لکنت زبان داشتم ، اما وقتی مشغول بازی در یک نمایش بودم ، مشکلم حل شد و معلمان بسیار تعجب کردند.

چطور شد که با این وضعیت تحصیلی در دانشکده هنرهای زیبا نفر اول شدی؟

اولین سالی بود که در کنکور عمومی شرکت کرده بودند. من دانش آموز تنبلی بودم ، هیچ چیز نمی دانستم. من رفتم و هرچه می دانستم را بررسی کردم. از دیدن اسمم که پشت شیشه نوشته شده بود به عنوان پذیرش تعجب کردم. من باور نمی کردم ، فکر کردم شماره کارتم احتمالاً برای شخص دیگری اشتباه است. بسیاری از دوستان من که ثروتمند بودند و معلم خصوصی داشتند پذیرفته نمی شدند. خلاصه ما برای شرکت در یک امتحان دیگر به دانشگاه رفتیم. سه پایه در اطراف سالن و مجسمه های ناهید ، هرکول ، سر اسب و … در وسط قرار گرفتند تا استقبال از نقاشی را آزمایش کنند. بعد از ظهر با این مجسمه ها و نقاشی ها آمیخته شدم. بعد از ظهر ، وقتی استاد آمد ، عکس من را دید و گفت: “باراکولا ، آن را بپذیر و برو.” من که تا ساعت چهار وقت داشتم ، کمی روی جزئیات آن کار کردم. بنابراین من اولین دانشجوی هنرهای زیبا شدم. البته من 12 سال را در دانشگاه و بدون سربازی گذراندم. مرا به زور بیرون کردند.

بعد کجا رفتی؟

نگاه کن نقاشی شغل اصلی من بود ، اما در هیچ جایی استخدام نشدم. من فقط دو بار در دانشگاه تدریس کرده ام. یک بار به دانشکده هنرهای زیبا رفتم که مورد حمله انقلاب قرار گرفت و تعطیل شد. دو سال پس از انقلاب ، مرتضی ممیز گفت: “به دانشگاه بیایید ، ما استاد تصویرگری نداریم ، شما باید امتحان دهید.” گفتم حوصله ندارم. اصرار كرد و رفت. اما وقتی دیدم بچه ها تنبل هستند ، منصرف شدم. مدتی در مرکز رشد ذهنی کودکان و نوجوانان بودم که این یک قرارداد بود.

به نظر شما شروع شما در نقاشی شروع خوبی بود یا شروع متوسط؟

من زیاد می خوانم. من خیلی به کتابهای مصور نگاه کرده ام. من باید از نظر خانواده یک هنرمند موفق باشم.

اکنون شما با دانشجویان و دوستداران نقاشی در ارتباط هستید.

بله ، دانشجویان من را به عنوان معلم برای فارغ التحصیلی انتخاب می کنند. بسیاری تصاویر خود را برای راهنمایی می آورند ، من تا آنجا که می توانم جوانان را راهنمایی می کنم.

کدام یک از جوانان امروز موفق ترند که زمینه و زمان نقاشی خود را مقایسه کنید؟

زمان در هنر تفاوتی ندارد. حتی Wongog و Rembrandt بسیار فقیر بودند. رامبراند پولی برای پرداخت هزینه کودکان بیمار نداشت. مسئله این است که شما باید هنر را دوست داشته باشید. این هنرمند هنر را به عنوان یک سراب می بیند و به سمت آن می رود. بعضی ها در میانه راه خسته می شوند. برخی ادامه می دهند. حتی داوینچی هم به این سراب نرسید. جوانان باید بدانند که هنرمند شدن تعطیلات ندارد – جمعه یا شنبه. اکنون که 83 ساله هستم ، روزانه 7 ساعت بدون استراحت کار می کنم.

منظورت ، مثلاً ، نمک و امثال آن است ، ها؟

شاید اگر این هنرمند یک هنرمند واقعی باشد و مورد قبول مردم باشد ، در پنجاه سالگی پیشرفت کند.

من نمی دانم که جوانان امروز می توانند تا این سن صبر کنند …

هنرمندان باید به طور منظم در این زمینه کار کنند. کار و کار و کار. وقتی مشغول استخدام انیماتور بودم ، گاهی اوقات دو روز نمی خوابیدم ، بنابراین می خواستم کار کنم. شما نمی توانید برای پول هنر کنید. متأسفانه ، گاهی هنرمندان جوانتر و با استعدادتر ، به عنوان مثال ، وقتی می بینند نقاشی های خوبی دیده اند که در حراجی های تهران فروخته شده ، به دنبال آن سبک می روند ، در حالی که هنرمند باید خود را وقف هنر خود کند. وقتی خدا ببیند که شما بخاطر هنر درگیر این کار هستید ، مطمئناً به شما کمک خواهد کرد.

انتهای پیام: