ذائقه موسیقیایی مثل مُد در جامعه شکل می‌گیرد/ موسیقی ارزشی باید نگاه فرهنگی داشته باشد نه بازاری+ فیلم

به گزارش خبرنگار فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا ـ زهره سعیدی: محمد مطلق متولد سال ۱۳۶۰ است، بیست سال در زمینه موسیقی آذربایجانی فعالیت کرده و در خانواده‌ای از این جنس پرورش یافت، می‌گوید، شش سال است به صورت حرفه‌ای به فعالیت نوازندگی می‌پردازد، نوازنده نقاره آذربایجانی است و از چهار سال گذشته نیز یک ساز جدید (کلارینت) به دامنه فعالیت‌هایش اضافه کرده و این روزها نیز در عرصه موسیقی فولکلور فعال است. وی این روزها عضو ارکستر آذربایجانی آلنام است و با وحید علی‌پور مبدع و رهبر این ارکستر فعالیت می‌کند.

فیلم

در ارتباط با ذائقه موسیقیایی جامعه، موسیقی سلامت و تغییر گرایش عموم و فعالیت‌های موسیقیایی در دوران کرونا خبرگزاری آنا پرونده‌ای در دست دارد که در این رابطه با محمد مطلق به گپ‌وگفت پرداختیم و مشروح آن را در ادامه می‌خوانید:

به عنوان سوال نخست درباره فعالیت‌های موسیقیایی خودتان در این سال‌ها بفرمایید.

علاوه بر آن چیزهایی که درباره زمینه شروع فعالیتم مطرح شد، من از سال ۹۶ در تالار وحدت با بزرگان موسیقی کشور آذربایجان (صاحب پاشازاده، طغرل اسدلایو، آبگول میرزعلی اف) و همچنین نوازندگان دیگر کار کردم، و با وحید علی‌پور رهبر ارکستر آلنام در آذربایجان آشنا شدم و فرصتی شد که با ارکستر ایشان همکاری داشته باشم.

به نظر شما در شرایط فعلی هنرمندان می‌توانند براساس فعالیت هنری‌شان ارتزاق کنند؟

به شخصه ارتزاق بنده از راه موسیقی نیست و موسیقی یک فعالیت حاشیه‌ای برایم محسوب می‌شود و نیاز اقتصادی به درآمد از راه موسیقی ندارم، اما اگر بخواهم درباره وضعیت اقتصادی نوازندگان صحبت کنم، به عنوان مثال یک نوازنده‌ای که به صورت مستمر زندگی خود را وقف تمرین، اتود و مطالعه می‌کند و نسبت به زمان و انرژی که صرف این رشته کرده، بهره‌برداری متناسبی هم می‌خواهد ببرد اما این اتفاق برایش نمی‌افتد.

چطور می‌شود که یک موسیقی، که در فرهنگ و ساختار یک جامعه ریشه ندارد، قطب موسیقی جوانان و نوجوانان می‌شود؟

ببینید هوش به معنی توانمندی در تطبیق است، ذاتا انسان چه خودآگاه و چه ناخودآگاه سعی می‌کند خود را با محیط تطبیق دهد. به عنوان مثال، فرض کنید از یک آپارتمان بزرگ به یک خانه کوچک نقل مکان کردید، سعی می‌کنید خود را با شرایط جدید تطبیق بدهید، این اتفاق می‌تواند به صورت ناخودآگاه هم رخ دهد.

وقتی یک حرکت یا فرهنگ خاص در جامعه گسترش پیدا می‌کند مثل یک نوع موسیقی خاص، از آنجا که انسان موجودی اجتماعی است، سعی می‌کند خودش را جزو یکی از علاقمندان این دسته‌ها قرار دهد و در واقع با یک بخش از جامعه با حمایت از آن ژانر همراه شود. مثل حمایت از تیم‌های فوتبال، که با این حمایت، خود را جزو یک گروه گسترده اجتماعی قرار می‌دهند که البته مُد در جامعه هم به همین صورت شکل می‌گیرد. یعنی می‌توان با تبلیغات و ارزش گذاری بر روی یک طراحی لباس غیر موزون و حتی نازیبا با جامعیت بخشیدن به آن بخشی از جامعه که میل به عضویت در گروه های اجتماعی را دارند تشویق به پیروی از آن طراحی کرد.

موسیقی ارزشی یا غیرارزشی هم همینطور شکل می‌گیرد منتها به یک مدیریت کلان نیاز است که تأثیرات این انواع موسیقی را بررسی کند، اینکه برنامه ریزی درستی در زمینه تغییر این ذائقه داشته باشد ، آسیب شناسی شرایط موجود را انجام دهد و گرایشات را بررسی کند، بررسی کند که چرا جامعه گرایش به یک سری موسیقی های خاص در دوره‌ای پیدا می‌کنند، بنابراین چنین موردی در حد و اختیار جامعه نیست، یک دیدگاهی است که باید به صورت مدیریتی آسیب شناسی شود.

موسیقی که به طور اخص درباره‌اش صحبت کنیم و در جامعه عمومیت بیشتری دارد در واقع همان موسیقی پاپیولار است، که دیدگاه مارکتی یا بیزنسی در آن وجود دارد،‌ مثل سینمای مارکتی که در تولید آثار آن، کمترنگاه فرهنگی و ایدئولوژیک وجود دارد و عموما بازخوردهای اقتصادی یک کار را مدنظر قرار می‌دهند و در این زمینه با استفاده از بازیگرانی که چهره‌تر و مشهورتر هستند یا فعالان عرصه موسیقی معروف سعی در بالابردن بازده اقتصادی آن دارند و البته مسئله مهم دیگر تفاوت واژه نامدار بودن با هنرمند بودن است.

منظورتان از موسیقی ارزشی چیست؟

منظورم موسیقی است که از پیشینه فرهنگی و متد خاص برخوردار باشد. ما در موسیقی فرم و قالب داریم، فواصل صوتی خاص مثلا از فاصله اول تا چهارم چند میزان است و به چه صورت به فاصله پنجم برسیم و همچنین چگونه برگشت کنیم، اینها فرم‌های موسیقی را تشکیل می‌دهند. ازاین قبیل ترکیب ها انواع آرتیکولاسیون در موسیقی مقامی می‌توان نام برد. حال شما چه با این متد آشنایی داشته باشید یا نداشته باشید به طور ناخودآگاه گوشتان این فرم‌ها را شنیده و به عنوان رفرنس‌های اصلی موسیقی درک کرده است. اگر تولید کنندگان موسیقی در این قالب استاندارد کار کند، قطعا می‌تواند تولیدی در عرصه موسیقی با فرم خاص داشته باشد که مورد اقبال واقع شود.

از نظر من اجزای ریتم موسیقی ایرانی بسیار قوی است، مثل تنبک و تکنیک‌های بسیار جذابی در آن وجود دارد، اما به علت سونوریته این ساز برای عموم جامعه جذاب نیست به همین دلیل نوجوان و نسل امروز عموما جذب اینگونه ریتم نمی‌شوند و ترجیح می‌دهند که به سراغ موسیقی با ریتم درام و بیس پرحجم بروند، درحالی که هیچ محتوای هنری هم در آن نمی‌توان یافت.

در مورد موسیقی رپ که قاعدتا با محتوا سروکار دارد و با ملودی کاری ندارد نیز شرایط به همین صورت است.

متاسفانه امروز برای جذب مخاطب با استفاده از الفاظ سخیف و رکیک در این نوع موسیقی، بعضا نوجوان متناسب با شرایط روحی و اجتماعی نامناسب درگیر آن می‌شود و بدان جامعیت می‌دهد.

محمد مطلق:

در این میان نام چه کسی را می‌توان هنرمند گذاشت؟

تعریف هنر به معنای به وجود آوردن و خلق کردن است، به تقلید نمی‌توان واژه هنر را اطلاق کرد. به عنوان مثال می‌توان یک زبان جدید آموخت یا موسیقی فراگرفت و عینا حرکات را تکرار کرد، این یک زبان است که یاد گرفتیم. ولی هنر در معنای واقعی خود به معنای خلق کردن و به وجود آوردن است، به نظر من شاید بداهه نوازی و آهنگسازی در موسیقی را بتوان هنر نامید.

قطعا موسیقی‌هایی که امروزه با بیت‌های آماده و با استفاده از چند Pattern و همچنین استفاده از خوانندگانی که به وسیله انواع Auto Tuneها وارد این عرصه شده‌اند نمی‌توان نام هنر اطلاق کرد.

چطور می‌شود که، موسیقی در سبد خانواده قرار می‌گیرد؟

به اعتقاد بخش زیادی از جامعه، موسیقی یکی از نیازهای اساسی زندگی نیست، شاید یک نوجوان و جوان درخانواده‌ انرژی‌اش را روی تحصیل و سلامت بیشتر بگذارد تا چیزهای دیگر، اما من اینطور فکر نمی‌کنم چون احساس می‌کنم اگر یک نفر از سنین هفت ـ هشت سالگی با متد پیانو آشنا شود، چند اثر و قطعه بنوازد، شخصیت متفاوت تری پیدا می‌کند نسبت به همان جوانی که در کوچه و خیابان با دوستانش وقت می‌گذراند.

بنابراین به نظر من می‌توان به یک کودک و نوجوان برای الگوسازی خط ارزشی دارد تا در آن مسیر قرار بگیرد چرا که من اگر یک اسطوره ورزشی از کودکی داشته باشم، در هر جایی می‌گردم تا مسیری که او رفته را دنبال کنم ، با شیوه زندگی و تفکرات او آشنا شوم ، سبک زندگی او را پیگیری می کنم و خلاصه همه اینها زندگی مرا متأثر می‌کند. همه ما هم یک سری الگوی رفتاری داریم که قطعا اگر این الگوها درست باشد به ما کمک می‌کند.

حال باز هم می‌گویم خانواده نمی‌تواند در این زمینه جبری برای کودک داشته باشد چرا که موسیقی ذائقه‌ای است اما می‌تواند یک خط فکری گزینشی برای کودک و نوجوان ایجاد کند، با یک زندگی ارزشی او را آشنا کند و این در زندگی او بی تأثیر نیست. مثلا شما زندگی موسیقیایی استاد جلیلی شهناز را در نظر بگیرید اینکه با چه کسانی وقت گذرانده و چه کرده، اشعاری که در موسیقی استفاده شده، همه و همه انسان را به تفکر وا می‌دارد و این تفکر ، مسیر زندگی فرد را تعیین می‌کند و در نهایت زمینه را خانواده می‌توانند فراهم کنند

فضای مجازی را چطور می‌بینید؟

اتفاقا در بین همه زیان‌هایی که دارد، موارد مثبتی هم دارد. در حال حاضر در زمینه موسیقی نوازندگان بسیاری هستند که در سطح فضای مجازی ، آموزش‌های Basic و رایگان ارائه می‌دهند که این آموزش‌ها برای آشنایی هنرجویان خیلی خوب هستند، به شرطی که خانواده‌ها فرزندانشان را در عرصه موسیقی به سمت موسیقی ارزشی سوق بدهند.

میل به دیده شدن و بزرگ شدن یک نیاز اساسی در وجود انسان است. به طور مثال اگر در اقلیمی که زندگی می‌کنم، یک نوازنده‌ کلاسیک جایگاه خاص و ارزشمند داشته باشد، در آن مسیر حرکت می‌کنم تا به آن جایگاه برسم. در طول این مسیر با تحمل مشقت‌ها، فقدان‌ها، از مشکلات مالی گرفته و هرچیز دیگر را با صبوری تحمل خواهم کرد تا به آن جایگاه ارزشی دست پیدا کنم، اما اگر مقصد و جایگاه نهایی مشخص نباشد و شرایط مثل امروز باشد، بقیه هم ارزشی برای هنرمندان قائل نمی‌شوند.

نکته پایانی؟

موسیقی در دنیا دارای ژانرهای متفاوت است که هر کدام دارای جذابیت‌ها و زیبایی‌های مختص به خود هست و به هیچ نوع موسیقی نمی‌توان با تعصب نگاه کرد.اما از نظر من موسیقی ارزش هنری دارد که حداقل از یکی از تکنیک‌های نوازندگی، آهنگسازی و یا شعر با محتوا در آن استفاده شده باشد.