انزوای فقه به دست فقها و فقیه نمایان

مردم به دنبال مقدس اردبیلی و ملاصدرا و شیخ مفید و صاحب جواهر و….. بودند ولی اغلب در منابر رسمی و غیر رسمی ، عمومی و خصوصی با ملاهای سطح یا سطحی خوانده ای روبرو هستند که کم کم در نقش کدخدا، قاضی و حتی گزمه امر و نهی می کنند و عده ای هم آگاهانه یا نا آگاهانه اطاعت امر کرده با هم وطن خود درگیر می شوند و بدین وسیله بر عمق و عرض شکاف اجتماعی و فاصله بین نسلی می افزایند.
نتیجه این حرکت دور شدن مردم یا حداقل نسل جدید از فقه است. به عبارت دیگر اگر به نوعی در منبری مبارزه با بی حجابی به قشر معتقد و متعهد به حجاب سپرده شود و یا فلان اسید پاشی شناسایی و دستگیر و مجازات نشود یا فلان تروریستی پست اجرایی بگیرد ، مردم در وهله اول به نظام حاکم و در مرحله بالاتر به فقها و بیش از آن به اصل فقه پشت می کنند.
مردم وقتی بعضی از مطالب عنوان شده و فرامین صادر شده را با عقل و عرف منطبق نبینند اصل مبنای سخن که فقه ادعایی باشد را منکر می شوند و به تبع آن سایر احکام را نیز سست می انگارند و شاید به شارع نیز شک کنند.
این بی سامانی باعث شده که نسل جدید نسبت به فقه و فقیه و عده ای از آنها به تشیع و گروهی به دین اسلام و اندکی به وجود خدا هم شک کنند .
کسی جز فقها نمی تواند این مشکل را حل کند و سامان بخشد و حکومت نیز با کمک گرفتن از فقها دانشمند و محقق می تواند رفع مشکل کند وگرنه شاهد به هم ریختگی و به دنبال آن از هم پاشیدگی هویت دینی و تغییرات وسیع در روابط اجتماعی در سطحی وسیع از یک سو و درگیری بین اقشار و مردم جامعه از سوی دیگر خواهیم بود.