نوستالژی مان شده هوای پاک – سرگرمی برای همه

سرگرمی | هوای پاک

دستگاه تصفیه هوای خانگی خریدیم. دیگر ولی نه تنها از تنفس هوای پاک ناامیدیم بلکه آرزوی مان شده رهایی از وضعیت «خطرناک» و رسیدن به همان «هوای ناسالم» قبل. با هوایی که طی این سال ها تنفس کرده ایم آرام آرام همه مان داریم جزو «گروههای حساس» می شویم و حالا آرزویمان شده وضعیت نارنجی و نوستالژی مان شده وضعیت سبز و هوای پاک. در سقف پذیراییسقف آشپزخانه و حمام مان «آسمان آبی مجازی» می سازیم چون دیگر از تماشای آسمان آبی واقعی ناامید شده ایم. از تصویر آسمان آبی لذت می بریم.

دستگاه محافظ برق خانگی خریدیم تا در رفت و آمد برق از وسایل خانه مراقبت کنیم. حالا به وضعیتی رسیده ایم که داشتن یا نداشتن محافظ موضوعی فرعی شده است. ما به داشتن یا نداشتن اصل ماجرا یعنی برق می اندیشیم. در گفتگوهای روزمره به شکل تحسین آمیزی از اداره برق یاد می کنیم چون به ما احترام گذاشته و قطع شدن برق را به ما اطلاع داده است درست همان طور که خوشحالیم مبلغ برق مصرفی را برای مان پیامک می کند.

برای در ورودی خانه مان حفاظ آهنی خریدیم و برای حیاط مان دوربین مدار بسته نصب کردیم تا از دست دزدان در امان باشیم. خودمان حالا می نشینیم و با دلهره فیلم های دزدی از خانه مان را تماشا می کنیم. رغبتی برای تماشای فیلم های خفت گیری در خیابان یا سرقت موبایل نداریم چون دیگر تکراری و کسالت آور شده اند.

در تابستان به پنجره ها درزگیر زدیم تا گرد و غبار وارد خانه هایمان نشود ولی حالا ذرات ریزگرد در دل هواست و همیشه مهمان خانه ها و ریه های ماست. هر روز روی برگ های گل های آپارتمانی مان دستمال می کشیم تا حداقل منافذ آنها مسدود نشود و از خفگی نجات شان دهیم. دلخوشی مان تمیز ماندن برگ های کوچک گل های آپارتمانی مان شده است. ریزگردها آن قدر درشت شده اند که دیگر آدم آدم را در شهر نمی بیند.

امروز با بیم و امید به قطع شدن یا نشدن گاز می اندیشیم. با هراس می پرسیم تا چه وقت گاز خواهیم داشت؟ راستی. وقتی برق نداریم گاز هم نداریم و خانه هایمان سرد می شود. خواستم بگویم با بی برقی داریم برای دوران بی گازی تمرین می کنیم. نشد که همه ما بتوانیم ثروتمند شویم و حالا همه مان با هم و در کنار هم داریم فقیر می شویم.

دیروز دوستی چند فایل صوتی برایم فرستاد. گفت گوش کن آرامش بخش است. صدای آب بود صدای پرنده بود صدای باد بود. هنگام گوش کردن لحظه ای درنگ و تأمل کردم. ما از از خود زندگی زیبا به تصاویر زیبای زندگی رسیدیم و حالا داریم به صدای زیبای زندگی گوش می کنیم و این چقدر تلخ و دردناک است. با این وجود باز باید خوشحال بود که هنوز به صدای زندگیِ ازدست رفته گوش می کنیم

آنچه خواندید متنی ادبی نبود. حس زندگی روز به روز دارد در ما از بین می رود. اگر در این کشور تصمیمات سخت اتخاذ نشود شرایط بیش از پیش تلخ تر خواهد بود. ای کاش ذره ای عجله کنند. ای کاش سکوت این روزهای جامعه را بشنوند. گاهی اوقات سکوت و درخودفرورفتگی بسیار گویاتر از فریاد است.

نگرانی جامعه شناختی ام آنجاست که جامعه به سوی تقدیرگرایی برود و آنچه توصیف شد را مقدّر خود بداند. چقدر این وضعیت دردناک خواهد بود برای جامعه.