میدانستیم استاد این بار به خانه برنمیگردد
“من به عنوان یک متخصص قلب ، از همان ابتدا فهمیدم که اوضاع بسیار بحرانی است و این بار فرق می کند. “ما حدس می زدیم که این بار استاد آزاد نشود. این یک واقعیت تلخ برای همه ما بود.”
به گزارش سرگرمی برای همه ، این روزنامه همشهری او نوشت: “نوشتن آهنگهای ایرانی درباره خسرو ، گوش دادن به آنها از روزهای گذشته دشوار است. در طول مصاحبه چندین بار چشم هایم آب می خورد. تصاویر در ذهن من می آیند و می روند ، و گاهی اوقات من با گذشت زمان بیرون می روم ، اما او چنان خوش خط است که مرا به همان میز شیشه ای در مطب بیمارستان می آورد. “بابک حیدری اقدم” که در این سالها با کادر پزشکی دکتر عباسی در کنار شجریان بود ، اکنون از مصاحبه روز گذشته با همشهری می گوید. از سختی پزشک بودن شجریان در زمانی که هر دو عاشق و مسئول هستید. در حین مصاحبه ، دکتر حیدری اقدم بارها تأکید کرد که کل کارکنان بیمارستان ارادت خاصی به استاد دارند ، بنابراین آنها هرگز مجاز به عکس گرفتن یا انتشار عکس از وضعیت نامساعد وی نیستند. او می گوید که در آخرین روز کارش بیمارستان را ترک می کند ، به گوشه تنهایی خود می رود و با خونسردی گریه می کند ، به نظر می رسد ایمان به جهانی بدون شجریان برای همه غیرممکن است.
محمدرضا شجریان سالها به بیمارستان جام جم می رفت اما شهرت تصویر او در ذهن ایران کمرنگ نمی شد. در ماههای اول که او بهتر بود ، آخرین ماههای تلخ که در بخش مراقبتهای ویژه بستری بود ، هیچ تصویری از وضعیت نامناسب او منتشر نشده است. چگونه چنین چیزی ممکن است؟ همه به بالین او آمدند و رفتند … پرستاران ، بازدید کنندگان ، کارکنان خدمات ، پزشکان … چگونه کسی شیطان است؟
هیچ کس مجبور به رفتن به رختخواب آنها نبود. عکس او در تمام این مدت روی مانیتور بود. رنگ آمیزی مانیتور آسان بود ، اما همه می دانستند که این موقعیت خوبی برای مجموعه جم نیست. ممکن است به نظر یک شعار برسد ، اما در این بیمارستان همه ما دوست هستیم و انگار که اعضای یک خانواده هستیم. نه در مورد استاد ، که در هیچ مورد دیگری کارمندان ما کاری انجام نمی دهند که به ضرر بیمارستان باشد. چون قلبشان بدون اغراق برای کارشان می تپد. از طرف دیگر ، می توانم بگویم که تقریباً کل کارکنان علاقه خاصی به استاد شجریان داشتند و به قول شما نمی خواستند جلال استاد را لکه دار کنند. از ابتدا ، ما فقط یک بار از کل کارکنان خواسته ایم که در این شرایط عکسی از استاد نگذارند. این و شما دیدید که او خدا را شکر نمی کند.
چرا تصمیم گرفته شد که اینستاگرام بیمارستان اطلاع رسانی در مورد وضعیت استاد را شروع کند؟ چه کسی مسئول بود؟ ایده چنین چیزی از کجا آمده است؟
حساسیت موضوع بر هیچکس پوشیده نبود. همانطور که انتظار می رفت ، فشار اخبار دروغ یا تأیید نشده در این زمینه به حدی بود که تصمیم گرفتیم پس از تأیید شرایط استاد خانواده ، خانواده استاد را در اینستاگرام ، بیمارستان ، تلگرام و … قرار دهیم تا اطلاعات را به جامعه و برای آرامش طرفدارانشان ارائه دهیم. نگاه کن واقعیت این است که ما دوران سختی را پشت سر گذاشته ایم. در بیمارستان ، ما باید به همه چیز ، جو عمومی ، جو سیاسی ، کیفیت درمان ، روحیه خانواده ، وضعیت دلبستگی ما به استاد توجه می کردیم و … نتیجه همان بود که باید می دیدید. در ردیف اول او هر روز در بیمارستان ما بستری می شد و در ردیف دوم او را روزانه 2-3 بار از وضعیت او آگاه می کردیم.
با تمام این برنامه ریزی ها ، اتفاقی افتاد که تاکنون استاد کمی گیج شده بود ، خبر درگذشت وی توسط رسانه های غیررسمی ، حتی گاهی رسانه های رسمی پر می شد. آیا چیزی وجود داشت که این خبر را تحریک کند؟
هیچ کدام از این مکالمات هیچ وقت با او ارتباطی نداشتند. حالا استاد همان روز قبل یا ساعتی پیش بود ، اما ناگهان خبر مرگ او همه جا را فرا گرفت. تصور کنید بارها این اتفاق افتاده است در حالی که استاد در یک وضعیت ثابت و تغییرناپذیر به سر می برد ، وزارتخانه های مختلف با من تماس گرفتند و پرسیدند که آیا این خبر صحت دارد؟ من پاسخ دادم که من درست بالاتر از آنها هستم. این یک دروغ است ، همان حلقه چند روز بعد تکرار شد.
آیا این بدان معناست که استاد هرگز بالا و پایین نمی رود؟ آیا نوسان نداشته است؟ آقای دکتر این بیماری ناگوار چگونه در بدن استاد رشد کرد؟ 26 آنلاین چه اتفاقی افتاد؟ برخی از رسانه ها علت مرگ را کمبود اندام های داخلی گزارش کردند …
البته می توانست ، اما با خبر مطابقت نداشت. البته در دقیقه 90 که وضعیت عمومی وی بدتر شد ، حالت همودینامیک ناپایدار بود ، روز آخر که برای همه ما نیز روز تلخی بود ، کمی متفاوت بود. بیایید در مورد علت دقیق مرگ وی – پیشرفت بیماری در بدن استاد بدون رضایت خانواده شجریان چیزی نگوییم. سرانجام او به تعدادی از بیماری ها مبتلا شد که روز به روز پیشرفت می کرد.
دکتر ، شما گفتید 90 دقیقه … آیا در آخرین باری که او را به بیمارستان منتقل کردید ، هیچ وخیمی مشاهده کردید؟ آیا ساعتهای آخر را پیش بینی می کردید؟
بله ، متأسفانه … به عنوان یک متخصص قلب ، از ابتدا فهمیدم که اوضاع بسیار بحرانی است ، این بار با همه دفعات قبلی متفاوت است. حدس می زدیم که این بار استاد آزاد نشود ، این واقعیت تلخی برای همه ما بود.
یک بار برای همیشه به ما بگویید ، آیا او واقعاً در تاریخ 17 اکتبر درگذشت؟ افراد زیادی وجود دارند که عمیقاً معتقدند محمدرضا شجریان زودتر درگذشت ، وی برای آرام کردن اوضاع از سراسر ایران پنهان شده است …
ما از روز اول صادق بودیم. هرگز اتفاق نیفتاد که استاد فوت کند ، پنهان بود ، اما تمایل او به مرگ آخرین باری بود که برای کل کارکنان بیمارستان در بیمارستان بستری شد. زیرا می دانستیم که این وضعیت بسیار بحرانی است. روز آخر به ما گفتند که پس از مرگ آنها به مشهد نقل مکان می کنند ، آنها مقدمات لازم را برای ما در حالی که او زنده بود اما در شرایط وخیم است آماده کرده اند. اطلاعات 5-10 دقیقه پس از مرگ وی ارائه شد.
و بدن چگونه حرکت کرد؟
جسد استاد چندین ساعت در سردخانه بیمارستان بود و پس از آن بهشت آهران را با آمبولانس به آنجا منتقل کردند. یعنی عصر همان روز که کم کم مردم جلوی بیمارستان جمع شدند ، این روند اتفاق افتاد.
چرا جسد بهشت Z با عجله از بیمارستان منتقل شد؟
شرایط عروسی ایجاب می کرد. اگر بدن را حفظ می کردیم ، تعداد دوستداران لحظه به لحظه بیشتر می شد. ای کاش شرایط عادی بود.
حالا که تمام آن سر و صدا به پایان رسیده است … چه چیزی برای شما باقی مانده است؟ برای شما که گوشهایتان از صدای آواز شجریان پر است ، شما یکی از افراد بی نظیری هستید که در آخرین لحظه زندگی او با او بودید …
من در سال چهارم دبیرستان مشغول نوشتن ، تجزیه و تحلیل ، سرودن شعر از آلبوم های مختلف استاد مانند بیداد و … بودم. سپس آن را به دبیر ادبیاتمان ، دکتر محمدی ، نشان می دادم و درباره آن می پرسیدم. من با آثار و ترانه های استاد بزرگ شدم. صدای او به پوست و گوشت و استخوان هایم متصل بود. برای من خیلی سخت بود که هم او را دوست داشته باشم و هم دکترش را از طرف دیگر ، من مسئول بیمارستانی بودم که پروفسور شجریان در آن بستری بود ، باید تمرکز کنم و احتمالات را پیش بینی کنم. اگر همه اینها را کنار بگذارم ، مجبور شدم طوری رفتار کنم که دیگران فکر نکنند که من احساساتم را در کار حرفه ای خود دخیل کرده ام و …. صادقانه بگویم ، گاهی اوقات برای استاد متاسف شدم. من به آرامی صورت یا سر او را تیز می کردم تا کمی آرام شود. استاد شجریان برای من یک رویا بود. غیرقابل دسترسی بود. تصور اینکه روزی پزشک او شوم هرگز در ذهنم خطور نمی کرد. زمان می گذشت ، من ، به عنوان یک پزشک ، هر روز می رفتم ، آنها را در شرایط نامساعد می دیدم ، از عذاب رنج می بردم. من با صدای معلم یاد گرفتم و دکتر شدم.
آخرین باری که شجریان توانسته است با شما ارتباط کلامی برقرار کند ، کی بوده است؟
ماه ها پیش … او بندرت می توانست چند کلمه بگوید …
اولین بار کی او را دیدید؟
او برای فیزیوتراپی به بیمارستان آمد. این اولین بار است که آنها را اینجا از نزدیک می بینم. هیجان زده شدم و عجله کردم تا آنها را ببوسم.
و روز آخر؟
وقتی کارم تمام شد ، بیمارستان را ترک کردم. رفتم گوشه تنهایی ام و از ته دل گریه کردم. من رویایم را از دست دادم.
انتهای پیام: