مهران غفوریان: خداراشکر می توانم به کارم برگردم
مهران جفوریان گفت. خداروشکر حالم بهتره انشاالله بعد از اتمام دوره نقاهت با اجازه دکترم به کارم برگردم.
به گزارش سرگرمی برای همه، مهران جفوریان با حضور در برنامه خندوانه گفت: خدا را شکر حالم بهتر شده انشالله فکر می کنم دوران نقاهت به پایان رسیده است، می توانم با اجازه پزشک خیلی زود سر کار بیایم. «
این هنرمند عصر پنجشنبه 20 آبان ماه در برنامه رامبد جوان حاضر شد تا درباره وضعیت این روزهای خود پس از عمل جراحی قلب توضیح دهد. حالم خوب است، اما فعلا سر کار نمی روم، اما خیلی دوست دارم سر کار برگردم. به زودی دکتر من هم او به من اجازه داد این کار را انجام دهم، اما او گفت که می توانم برای مدت محدود، بسیار کم، حدود دو ساعت کار کنم. فکر میکنم منظورشان مثلاً چهار یا پنج ساعت است، زیرا در واقع هیچ کاری نمیتوان کرد. کمتر از آن
*** نمی دانستم مردم اینقدر مرا دوست دارند
جفوریان سپس به اتفاقاتی که در جریان فیلمبرداری سریال نیسان آبی برایش افتاد اشاره کرد. “آنچه برای من اتفاق افتاد بسیار جذاب بود.” می دانستم خدا به من رحم کرده است، مردم مرا خیلی دوست دارند، در این سال ها جایی در قلب مردم باز کرده ام، اما باورم نمی شد که او اینقدر با محبت باشد. من مدتی است که بیرون می روم و مردم را می بینم، همه کسانی که پیش من می آمدند می گفتند ما برای شما خیلی دعا کردیم، خیلی ها می گفتند مادر ما تا صبح گریه کرده و برای شما دعا کرده است، و این جمله ای است که من می گویم. در این مدت زیاد شنیده اند این بار و نمی دانم چه بگویم. فقط میتونم بگم بنده همه شما هستم. حنا، مادرم، همسرم، دعای همه مادران عزیزم خدا مرا نجات داد که من سرزمین پاک همه مادران ایرانی هستم.
او ادامه داد. من واقعاً خدا را شکر می کنم که زنده ماندم زیرا واقعاً فکر می کردم مردم من را برای یکی دو دقیقه با خود خواهند برد.» خدا را شکر می کنم که سر صحنه فیلم برای من اتفاق افتاد، فعال بودم و این زنگ را به من داد، در حالی که متأسفانه برای بسیاری از همکاران ما و بسیاری از دوستان، مثلاً شب ها خوابیدند، این اتفاق نیفتاد. آنجا بیدار شو: صبح متاسفانه خیلی از همکارانمان را از دست دادیم، اما خدا را شکر سر کار بودم، این آلارم ها را دیدم.
*** خدا را شکر این اتفاق برای من نه در هنگام خواب، بلکه در محل کار افتاد
جفوریان به جزییات اتفاقی که برایش روی صحنه افتاده اشاره کرد و گفت. صحنه ای داشتیم که باید از خیابان رد می شدیم، من باید با حسین یاری و ایمان صفا از ماشین پیاده می شدم، به آن طرف خیابان می رفتیم. این صحنه باید چندین بار تکرار می شد که واقعاً سخت نبود، فقط باید یک بار از خیابان رد می شدم، برمی گشتم، هر بار که سوار ماشین می شدم واقعاً احساس می کردم دارم می میرم، انگار دارم می دویدم. ساعت ها به طرز عجیبی نفس می کشیدم. فردای آن روز در بیمارستان مشغول فیلمبرداری بودیم و باید 6 درجه بالا می رفتیم، وقتی دو بار از پله ها بالا رفتم دیگر نتوانستم بالا بروم و آنقدر در سینه ام درد داشتم که حتی به منوچهر هادی هم نگفتم. کارگردان «نیسان آبی» چون منوچهر ما با شرکایمان واقعاً کار خوبی می کنیم، با علم خودمان، اگر روزی دیدی یکی از بازیگرانش خوب نیست، می گویی که می توانی ادامه بدهی یا نه؟
او توضیح داد. من در همان بیمارستان نوار قلب گرفتم، اما دکتر گفت مشکلی ندارم، اما آن را به قلب خود ببرید. دکتر عارفی زاده مرا معرفی کرد، رفتم پیش ایشان نوار قلب انجام دادم که ایشان هم گفتند. خوب اما علائم شما خوب نیست، شما نیاز به سی تی آنژیوگرافی دارید که من آماده انجام آن بودم، اما به محض اینکه وارد دستگاه شدم به نظر می رسید اتفاق بدی می افتد، به من گفتند چیزی نیست. نگران شدن مدام می پرسیدم چرا رنگ نمی کنی، می گفتند آنقدر کلسیم در رگ هایت هست که این رنگ آمیزی بی معنی است، آنژیوگرافی انجام بده. خلاصه روز بعد ساعت 8 صبح با درد شدید قفسه سینه از خواب بیدار شدم و ناگهان دست چپم کاملا لمس شد و وقتی قرص زیرزبانی را خوردم بسیار آرام بودم. آنجا بود که مطمئن شدم قلبم صد در صد معیوب است. به فیلمبرداری برگشتم، همان روز بود که حالم بد شد، دوباره سینه درد داشتم، واقعاً احساس می کردم دارم می روم.
این هنرمند گفت. «آنجا وقتی منوچهر هادی به دکترم زنگ زد، صدایش روی میکروفون بود، نمی دانست دارم گوش می کنم، می گوید مهران فلج است. در یک کلام من اصرار کردم که بمیرم، اما دکتر اصرار داشت که من نمیرم، چون می خواهم با خدمات کاری به بیمارستان بروم، اما دکتر اصرار کرد که مرا به آمبولانس ببرند. وقتی مرا به بیمارستان بردند، یادم می آید که یک نفر واقعاً ضربه ای به شانه من زد و گفت که این یک مرگ ناگهانی است، با بیهوشی و آرامبخش، قرص خواب، خواب و غش فرق دارد. انگار یک تلویزیون قدیمی جلوی چشمم بود و به من می گفت برانکارد را بیرون بیاور و تحویل بده. انگار یک نفر تلویزیون را خاموش کرده بود و ناگهان صدا و تصویر با هم بیرون آمدند و یک نقطه سفید باقی ماند و پر شد…
جفوریان اعلام کرد. وی ادامه داد: من چهار رگ در قلبم داشتم یعنی در واقع سه رگ کاملا بسته است و یکی از شریان ها 90 درصد است، بیشتر این مشکل به ژنتیک من مربوط می شود، به خاطر پدرم است، خودم را زدم. ولی خداروشکر گذشت من واقعاً خدا را شکر می کنم که زندگی جذاب تر از مرگ است.
*** خداوند! آفرین
سپس مهران جفوریان رو به آسمان کرد و گفت. آفرین. شما همیشه می توانید من را اینگونه نجات دهید، حالا یک بار این را داشته باشید، مراقب خودتان باشید. من فکر می کنم خدا با کسی که از قبل می داند کاری دارد. شاید چیز خاصی نباشد، فقط می خواهد بگوید بیا زنده، دخترت را بزرگ کن تا عاقبت به خیر شود، زندگی را ببین و لذت ببر، مردمت را شاد و بخندان، کارت پستال را نگه دار و برای مردم توضیح بده و بگوید: ، بنابراین من فکر می کنم زندگی بسیار جذاب است. من می گویم برای زنده ماندن باید دست بدهید.
جفوریان در پایان از کارکنان بیمارستان قلب جماران تشکر کرد و گفت: صالحی عزیز که جراحان من بودند، تمام پزشکان و پرستارانی که به من لطف داشتند. ممنون از همه، بنده همه هستم. روی افتخارشون کلیک کنید
انتهای پیام: