مادرانی با عکس‌های بهشتی – سرگرمی برای همه

سرگرمی برای همه/ آذربایجان شرقی امروز روز مادر است. همه تا جایی که می توانند مادرشان را به یاد می آورند، از هر طریقی سعی می کنند مادرشان را خوشحال کنند، اما مادرانی هستند که بچه بختشان را 40 سال پیش به خاک سپرده اند. مادری که تنها بازمانده فرشته زمینی اش کت و شلوار اتوکشیده داماد است یا مادری که هنوز اشک هایش را به دندان می کشد، دستمال معشوقش را با دستان چروکیده پاک می کند و خاک را رنگ می کند. بله امروز روز مادر است با تصاویری از بهشت.

سرگرمی

چه مادر عجیبی هستند! مادرانی که حتی نمی دانند فرزند دلبندشان چهل سال برای مشتی خاکی که آنلاین فرزندشان را دارد کجا آرمیده است. شاید معنای واقعی مادر شدن همین باشد.

مادر یک کلمه چهار حرفی است که تمام احساسات جهان در آن فوران می کند. برای توصیف مادر نمی توان از هیچ کلمه یا عبارتی استفاده کرد. حالا اگر این مادر با آه و حسرت بر تقسیم دائمی جگرش بنشیند، یک دنیا از حرف زدن عاجز می شود.

اما مادرانی هستند که هر روز و هر ساعت می آیند با هر نسیمی و هر بارانی اشک می ریزند تا تن نوزادم در گوشه ای از کوه و تپه بلرزد یا من در خانه نیستم و خبر تنم. کشف شدن اثری ماندگار دارد.

یکی از این مادران فاطمه دلپور 85 ساله است. مادر شهید سردار سرتیپ حسن صبری جانباز شیمیایی صمد صبری که در حیاط نشسته بود، آنقدر منتظر بود تا حسن که در نهایت آلزایمر گرفت، در چادر همیشگی اش در گوشه ای از تخت استراحت کند. تمام شد… .

به نظرش می آید یاد پسر شهید سخت است، چون وقتی به عکس حسن در کشو نگاه می کند سریع اشک از چشمانش جاری می شود، اما انگار نمی داند چرا. وقتی عکس را در دست می گیرد، دستانش به طور خودکار شروع به نوازش عکس می کنند. او در سکوت به عکس نگاه می کند، اما به نظر می رسد هنوز دلیل آن را نمی داند. وقتی عکس را از دستش می گیرند، فقط یک جمله می گوید: «قربانی (مادر مقتول) پیر است، انگار این مادر می دانست که آن اشک، آن نگاه و آن نوازش برای چیست.

پسر جانبازش به سرگرمی برای همه می گوید که فاطمه خانم همیشه برای حسن کوفته درست می کرد. در حیاطشان تاکستانی داشتند که همیشه برای حسن جمع می‌کرد و صبح زود از مأموریتش برمی‌گشت تا با غذا و میوه با او ملاقات کند. اما وقتی حسن به شهادت رسید نه از کوفته خبری بود و نه از انگور چیدن مادر.

دو سال پیش وقتی فاطمه خانم سر نماز روی زمین افتاد و به بیماری آلزایمر مبتلا شد، پتویش را در گلزار شهدا پهن کرد. تا حدی باید بالای سرش گریه کند، اما هنوز دلش برای یک تکه از فرزند دلبندش و آن قبر تنگ شده است.

مادران با عکس های بهشتی

صفیه باربر اماندی مادری 82 ساله است که فرزند 21 ساله خود کریم بهپور را تقدیم میهن به انقلاب عملیات خیبر کرد. مادری که نوزاد داغش در نوروز 63 قلبش را سوراخ کرد.

صفیه خانم با عینک مربعی ساکت کنار شوهرش نشسته که سه سال پیش سکته کرده و الان خوابیده است. چادرش خوب نیست.

وقتی صحبت از کریم می شود ناخودآگاه چشمانش اشک می ریزد، گرما آنقدر تازه است و قلبش آنقدر سنگین از کلمات و جملات است که انگار تازه به خبر شهادتش رسیده اند.

حرف و رفتار پسر غمگین خانه به گونه ای در خاطره دو خواهر می ماند که با بغض گلوی خود را می بندند و مجالی برای حرف زدن ندارند. هنوز کریم را خیلی دوست دارند. پسری که هر چه دم دنیا داشت به پای پدر و مادرش انداخت و همیشه می گفت ساعت کاری شما تمام شده است و باید استراحت کنید.

او علاوه بر تحصیل در نوجوانی، به کار نیز می پرداخت. حقوق هفتگی خود را جمع کرد و برای مادرش هدیه خرید. او آن را از پدرش گرفت و تنها دغدغه اش این بود که پدر و مادرش را توهین نکند.

آن روزها صفیه خانم برمی گردد، فرزند دلبندش تازه وارد نیروی دریایی شده بود. وقتی از مأموریت برگشت، وارد خانه شد، ابتدا مادرش را در آغوش گرفت، او را به گرمی در آغوش گرفت. آخرین باری که می خواست به جبهه برود، اما انگار آن روز آغوشش گرمتر و طولانی تر از همیشه بود. مادرش نمی دانست چرا، اما کریم قبل از رسیدن به خانه در دو کوچه دیگر شیرینی پهن کرده بود. انگار می دانست که این آخرین باری است که خانواده اش را ترک می کند.

این مادر به صدای فرزندش گوش می داد. کار او در آن روزها این بود که منتظر تماس باشد. می ترسید سیم های خطوط دریا قطع شود و خبری از کریم نباشد. یک روز باد شدیدی می وزید، این مادر نگران و عصبانی بود، به چشمان او نگاه نمی کرد، انگار می دانست که خبر می آید. خبر پسری که در عملیات خیبر در میدان کربلا به شهادت رسید.

مادران با عکس های بهشتی

روگی ادل مادر 77 ساله سرباز رسول بسطامی است که در سن 19 سالگی و زمانی که جنگ تازه شروع شده بود کشته شد. مادری که با پاهای درد زیاد نمی تواند حرکت کند اما با چادر گلش سر بر آنلاین نماز می گذارد.

پسر بزرگ رقیه خانم از حامیان بی دریغ جنگ، ستاد و بسیج بود.

این مادر به سرگرمی برای همه گفت: رسول ماهانه 300 درام حقوق می گرفت اما همه چیز را به پدرش می داد. بعد از سالها به وجودش افتخار می کنند.

وقتی به جنگ رفت، وقتی مادرش به او گفت برگرد، گفت وقت آمدن نیست و وسط میدان کربلا از ناموس و وطنش دفاع می کرد، تحمل جهاد را نداشت. شهادت طعم شیرین تری برای او داشت که سرانجام به وصالش رسید.

مادران با عکس های بهشتی

صدیقه باغبانی پور 84 ساله مادر شهید 24 ساله علی اصغر شریفی است که در اوایل انقلاب اسلامی درگذشت. این مادر جز فضایل و رفتارهای علی اصغر چیزی بر زبان نمی آورد. وقتی درباره فرزند کوچکش چیزی گفته می شود گریه می کند. او با چادری گلدار، لبخندی حیله گر و چشمانی اشک آلود که هر لحظه احتمال دارد باران ببارد، سال ها پیش پنج فرزند و همسرش را از دست داد، اما علی اصغر همچنان داغ داغ است. بچه ای که وقتی از ماموریت برگشت می خواست از او خواستگاری کند. کودکی که هرگز به پدر و مادرش نگفت «تو چی؟»

یادگاری این کودک تنها عکسی است که 40 سال بعد برای مادر باقی مانده است. علی اصغر هنوز داشت برای مادرش هدیه می خرید. یکی از آن هدایا تی شرتی بود که مادر وقتی دلش برای بچه اش تنگ می شود آن را در آغوش می گیرد و به استقبال بچه اش می رود.

مادران با عکس های بهشتی

فاطمه کاظمی نسب 70 ساله مادر شهید محمد رسول زاده است. شهیدی که چندی پیش پس از 35 سال چشم انتظاری خانواده اش هویتش فاش شد. شهیدی که چند سال پیش گمنام در دانشگاه خرم آباد به شهادت رسید و امروز مادرش همچنان دلتنگ فرزند اول خانواده اش است.

فاطمه خانم آنقدر در غم و اندوه گریست که بعد از 35 سال دیگر مجالی برای خندیدن نداشت. انگار یادش رفته بود بخندد.

لباس پوشیده و دوباره برای بچه ای که در کوچه پنهانی به دنیا آمده و باید به دنیا بیاید عزاداری می کند. هر بار که باران می بارید، مادر به پسرش یادآوری می کرد که روی کوه و تپه نخوابد، «باران» او را بیدار می کرد. امسال اما فهمید که پسرش 35 سال پیش زنده به گور شده و محمد سی و یک سال است که زیر همین خاک دفن شده است.

به نظر می رسد این کودک امانتی خدادادی در راه امام حسین (ع) بوده است. تنها آرزوی مادری که تمام صورتش جگر درد می کند، یافتن فرزند بود. اما امروز پس از یافتن کودک دیگر هیچ آرزویی ندارد.

وقتی از خواسته هایش می پرسیم فقط یک چیز می گوید: حضرت زینب (س) غم برادر و برادرزاده اش را دید. اسیر شد یا نه. چه چیزی از من خواست که جرات کنم و درخواستی داشته باشم؟

فاطمه خانم هنوز شلوار اتو شده بچه را در دست داشت. بقیه لباس ها را هر سال به امام حسین (ع) می دادند، انگار پیکر پاکش پیدا شده بود و همین شلواری که خودش اتو کرده بود، تنها یادگار این مادر داغدار بود.

وقتی این مادر برای اولین بار به سر قبر پسرش رفت، در راه بازگشت، انگار محمد با او به خانه رفته است. هر بار برای دیدن فرزندش برمی گردد تا کودک در راه بازگشت گم نشود.

مادران با عکس های بهشتی

مادر شهید عزیز فاطمه حسن پور 81 ساله شهیدی است که در سن 22 سالگی در سوسنگرد به شهادت رسید. به نظر می رسد تنها لذت زندگی او نگاه کردن به تنها پسرش است. او پنج فرزند دارد اما عزیز برای او چیز دیگری بود.

او هرگز به مادرش نگفت که برای جنگ از پدر و مادرش روغن و برنج خواسته و برای ایمانش به جنگ رفت. تازه ازدواج کرده بود، فقط دو ماه به پدر شدنش مانده بود، اما قبل از آن قوه قضائیه او را شهید می دانستند.

مادر وقتی خبر گردان پسرش را از تلویزیون شنید، بی تاب بود و خبر رفتن معشوق همچنان در چشمانش بود.

بر اساس این گزارش؛ این مادران خونگرم که تنها نقطه ای از دنیا از آنها عکس گرفته شده بود، 40 سال پیش در روز مادر هدیه مادر خود را دریافت کردند. به قول خودشان افتخاری که با شهادت فرزندانشان به این مادران داده شده چیزی را عوض نمی کند.

پس از گذشت دهه ها از هجرت، هنوز هم پیر مادران عزیز گرم هستند و چشمانشان از غم از دست دادن فرزند گریان است.

انتهای پیام: