منشی پوری: انتخاب ترامپ فاجعه است؛ ولی طرفدارانش به دو دلیل به او رأی می دهند / کامروا: می توان با ترامپ معامله کرد
محمدجواد محمدحسینی: در جلسۀ این هفتۀ خانۀ گفتارها که با اهتمام و پیگیری مجید تفرشی مدیر و مؤسس خانۀ گفتارها و اجرای سهند اینانلو برگزار شد و بیش از سه ساعت و نیم به طول انجامید سخنرانان ضمن ارائۀ مباحث خود به پرسش های برخی حضار جلسه نیز پاسخ گفتند. منشی پوری در این نشست اظهار داشت: قدرت لابی های اسرائیلی در آمریکا خیلی زیاد است و در آستانۀ انتخابات نتانیاهو دارد از این مسئله سوء استفاده می کند و اصلاً به سیاست آمریکا توجهی ندارد؛ به آلمان و فرانسه و انگلیس هم هیچ امیدی نیست که با آمریکا مذاکره کنند تا جلوی اسرائیل را بگیرد. نتانیاهو در خود اسرائیل درگیر مشکلات عدیده است و مخالفین سرسختی دارد و تنها راه بقای او ادامۀ جنگ است. کامروا نیز در این نشست گفت: باید از ذهنیت دو کشوری بیرون بیاییم و شرایط در این چند ساله به سمتی رفته که در آن منطقه فقط یک دولت می تواند حاکم باشد. واقعیت آینده حتماً با وضع امروز متفاوت است؛ اما شکل آن قابل پیش بینی نیست؛ جنایات و نسل کشی اسرائیلی ها عواقبی دارد که بعدها بروز خواهد کرد.
در ادامه خلاصه ای از بیانات محمود منشی پوری و مهران کامروا خواهد آمد. علاقه مندان می توانند برای اطلاع از تمامی مباحث طرح شده به آرشیو خانۀ گفتارها در کلابهاوس مراجعه نمایند و پوشۀ صوتی این جلسه را بشنوند.
منشی پوری: شکاف جنسیتی و شکاف نژادی در انتخابات امسال آمریکا مشهود است
من در مباحث امشب به چند موضوع خواهم پرداخت: انتخابات آمریکا هفت ایالت تأثیر گذار در انتخابات تأثیر ایالت میشیگان با نیم میلیون لبنانی تبار شناخت هوادران هریس و ترامپ افراد مردد در رأی دهی نقش نسل z در انتخابات وضع فعلی آمریکا از لحاظ اشتغال و تورم دلایل عدم توفیق بایدن در حل بحران غزه.
نقش لبنانی تبارهای ساکن میشیگان در انتخابات پیش ِرو
در انتخابات آمریکا هفت ایالت نقش عمده در تعیین رئیس جمهور آمریکا دارند: جورجیا و کارولینای شمالی در شرق آریزونا و نوادا در غرب و سه ایالت در مرکز آمریکا که به آن ها ایالت های نوسانی می گویند: میشیگان ویسکانسین و پنسیلوانیا (این ایالت رأی الکترال کالج بیشتری دارد). در ایالت میشیگان نیم میلیون جمعیت لبنانی تبار ساکن است؛ از این نیم میلیون حدود ۲۱۱ هزار نفر واجد شرایط رأی دادن هستند و می توانند نقش بسیار مؤثری داشته باشند در اینکه چه کسی در میشیگان پیروی می شود. در سال ۲۰۲۰ بایدن با ۱۵۴ هزار رأی توانست میشیگان را ببرد. همچنین بایدن با حدود ۲۰ هزار رأی ویسکانسین و با حدود ۸۰ هزار رأی پنسیلوانیا را برد. می خواهم بگویم ۲۱۱ هزار نفر در میشیگان چقدر می توانند اثرگذار باشند.
طرفداران هریس و ترامپ چه کسانی هستند؟
طرفداران ترامپ معمولاً سفیدپوستانی هستند که تحصیلات دانشگاهی ندارند و این افراد در سه ایالت پنسیلوانیا ویسکانسین و میشیگان بالای ۵۰ درصد جمعیت را تشکیل می دهند و این سه ایالت ایالت های کلیدی و نوسانی هستند. دومین گروه طرفدار ترامپ مسیحیان دست راستی هستند که حساسیت زیادی به مسئلۀ سقط جنین دارند. سومین گروه گروه های نژادپرست آمریکایی ضد مهاجرین هستند. این گروه به دلیل حساسیتشان به مهاجرت به ترامپ رأی می دهند. چهارمین گروه لاتین تباران هستند که قبلاً به دموکرات ها رأی می دادند؛ ۶۷ درصد آنان به بایدن رأی دادند اما طبق نظرسنجی ها حالا ۵۴ درصد قرار است به هریس رأی بدهند. دلیل این ریزش مسائل اقتصادی است.
اولین گروه طرفدار هریس خانم ها هستند که روی سقط جنین حساس هستند؛ ۶۱ درصد از خانم های آمریکایی مایل هستند که سقط جنین حق طبیعی شان باشد. دومین گروه سفیدپوستانی هستند که تحصیلات دانشگاهی دارند و در حومۀ شهرها زندگی می کنند. سومین گروه رأی دهندگان لاتین تبار هستند که قبلاً گفته شد در دوره های قبل به طور عمده رأی می دادند اما حالا تعدادشان کم شده است. چهارم مهاجران اند؛ آمریکا کشور مهاجران است و اکثر مهاجران تمایل دارند به دموکرات ها رأی بدهند. پنجم اتحادیه های کارگری؛ اخیراً دولت بایدن و هریس با کارگران بارانداز در بنادر شرق آمریکا به یک توافق نسبی رسید.
این انتخابات البته غیرقابل پیش بینی است و به روز رأی گیری بستگی دارد. افراد مردد حائز اهمیت هستند. در هفت ایالتی که کلیدی هستند هنوز سه میلیون نفر تصمیم خود را برای انتخابات نگرفتند. گروه بعدی نسل z (بازۀ سنی ۱۷ تا ۲۸) هستند که تعداد آنان نیز زیاد است؛ حدود ۲۰ میلیون نفر.
تفاوت طرفداران هریس و طرفداران ترامپ در این است که طرفداران ترامپ معمولاً در انتخابات شرکت می کنند اما برخی طرفداران هریس که از نسل z هستند اگرچه در کلام از وی حمایت می کنند اما در عمل رأی نمی دهند. شکاف جنسیتی و شکاف نژادی هم در این انتخابات مشهود است. ۵۸ درصد بانوان طرفدار هریس هستند اما ۵۲ درصد مردان می خواهند به ترامپ رأی دهند. ۵۲ درصد سفیدپوستان می خواهند به ترامپ رأی دهند؛ در حالی که ۸۵ درصد سیاهپوستان می خواهند به هریس رأی دهند. البته سیاهان آمریکا به طور کلی حداکثر ۱۵ درصد جمعیت آمریکا را تشکیل می دهند.
اگر ترامپ سرکار بیاید (شانس او قابل توجه است) به اعتقاد من هم وزارت دادگستری و هم FBI را به منافع شخصی خودش نزدیک می کند و اختلاف کاخ سفید و وزارت دادگستری را محو می کند تا کاخ سفید کنترل کامل روی وزارت دادگستری داشته باشد. از طرفی کنگره و سنا هم دست جمهوری خواهان می افتد و در شرایطی که تمام اهرم های قدرت دست جمهوری خواهان باشد به اعتقاد من در قانون اساسی تغییرات بنیادین رخ خواهد داد. این می تواند خطر بزرگی برای آمریکا و دموکراسی آمریکا در دنیا باشد. جمهوری خواهان از همین الان دارند می گویند خطر تقلب وجود دارد و به نظر می رسد اگر ترامپ پیروز نشود همان اتفاقات ششم ژانویۀ ۲۰۲۱ (حمله به کنگره و مؤسسات دموکراسی) روی دهد.
وضع فعلی آمریکا
نرخ بیکاری در آمریکا الان ۴.۱ درصد است؛ این مقدار پایین ترین نرخ بیکاری در ۵۰ سال گذشته بوده است؛ نرخ تورم آمریکا در ماه آگوست ۲.۵ درصد بوده و در ماه سپتامبر به ۲.۲ درصد کاهش پیدا کرد. از سال ۲۰۲۱ تا کنون تورم آمریکا از این مقدار پایین تر نبوده است. پس به نظر می رسد وضع اقتصادی آمریکا در حال حاضر بد نیست؛ اما طرفداران ترامپ (سفیدپوستان بدون تحصیلات دانشگاهی و مسیحیان دست راستی) به نظر من بر اساس اقتصاد آمریکا به ترامپ رأی نمی دهند؛ بلکه بر اساس مسائل فرهنگی و هویتی به وی رأی می دهند. برایشان سخت است که خانم سیاه پوست آسیاتباری رئیس جمهور سابق آمریکا را به چالش بکشد.
بحران غزه
در سالگرد آغاز جنگ غزه اعتصاباتی در دانشگاه ها رخ خواهد داد. ما می توانیم به سیاست بایدن در قبال غزه اعتراض کنیم؛ برای اولین شاهد این هستیم که آمریکا می خواهد با اسرائیل صحبت کند ولی اسرائیل به هیچ عنوان به صحبت های آمریکا گوش نمی دهد؛ اسرائیل کاملاً از سیاست آمریکا تمرد می کند؛ بایدن شش ماه است که از آتش بس سخن می گوید ولی اسرائیلی ها اصلاً توجه نمی کنند؛ به نظر من اسرائیل اینقدر در منطقه جلو رفته و قدرت پیدا کرده و لابی آن در آمریکا تقویت شده که دیگر اسرائیل ۱۹۴۸ نیست که تابع آمریکا باشد؛ خیلی عریان سرپیچی می کند. نتانیاهو به فکر بقای سیاسی خودش است و توجهی به خواسته های آمریکا ندارد؛ نتانیاهو فقط پول و اسلحه از آمریکا می خواهد و آن را هم می گیرد؛ چون لابی خیلی قوی ای دارد.
آتش بس و راه حل دو کشوری به نفع بقای سیاسی نتانیاهو نیست؛ آمریکایی ها در کلام از دو کشوری حمایت می کنند؛ اما در عمل برنامۀ خاصی در این جهت ندارند و فقط صحبت می کنند. آفریقای جنوبی خیلی قوی در دیوان بین المللی دادگستری پرونده علیه اسرائیل تشکیل داده و مدارک قوی و قانع کننده ارائه داده که اسرائیل مرتکب نسل کشی شده است؛ ولی آمریکایی ها نه به این توجه می کنند و نه به اینکه افکار عمومی دنیا علیه آن ها است توجه می کنند. بنابراین من از بایدن چیزی ندیدم که نشان از جدیت او برای راه حل دو کشوری باشد. بنابراین بایدن میان علاقه مندان به مسئلۀ فلسطین هیچ گونه محبوبیتی ندارد و این می تواند برای هریس مشکل زا باشد.
جوانان آمریکایی اظهار ناراحتی می کنند که پول آمریکا به جای صرف در مشکلات داخلی آمریکا مثل کمک به آسیب دیدگان طوفان صرف کمک به اسرائیل می شود و این یکی از مشکلات هریس در انتخابات پیش رو است. همچنین بایدن و هریس در بحران امروز خاورمیانه نگران افزایش قیمت نفت هستند. نگران اند در فاصلۀ ۵ هفته به انتخابات قیمت نفت از ۷۷ دلار تجاوز کند. آمریکا مخالف حملۀ اسرائیل به مراکز هسته ای و نفتی ایران است؛ اگر هم قرار است به مراکز نفتی حمله شود باید مصرف داخلی ایران لطمه بخورد نه نفت صادراتی ایران. به نظر می رسد آمریکا به اسرائیل چراغ سبز داده که به مراکز نظامی ایران حمله کند.
تفرشی در انتهای سخنان منشی پور از وی خواست توضیحاتی در مورد مقالۀ اخیرش در مورد نسل کشی اسرائیل در غزه نیز توضیحاتی ارائه کند. منشی پور در این باره گفت: طبق قوانین ژنو و قوانین حقوق بین الملل در تعریف نسل کشی یک کلمۀ کلیدی وجود دارد: «قصد»؛ اگر کسی با قصد و عمد به مردم غیر نظامی حمله کند اگر قصد نابودی یک گروه یک نژاد یک مذهب یا یک مسلک را داشته باشد محکوم و پاسخگو است. از نظر تکنیکی خیلی سخت است که این مسئله یعنی عمد داشتن ثابت شود. اسرائیلی ها می گویند دلیل حمله شان به بیمارستان ها و مدارس و … وجود تونل های حماس زیر این ساختمان ها بوده است؛ سازمان های غیر دولتی هیچ یک وجود این تونل ها را تأیید نکرده اند.
من در دانشگاه در سخنرانی ام گفتم از نظر تکنیکی من نمی توانم وجود قصد و عمد را ثابت کنم اما آنچه با چشم می بینم این است که بیش از ۴۱ هزار نفر در غزه کشته شدند که ۱۶ هزار نفر آنان بچه بودند؛ سنشان بین ۳ تا ۵ بوده یا ۷ ساله بودند؛ اینان که دیگر جزو شبه نظامیان حماس نیستند! دو سوم کشته شدگان زن و بچه هستند که نقشی برای حماس بازی نمی کنند. بنابراین به نظر من نسل کشی اتفاق افتاده است. آفریقای جنوبی هم به اندازۀ کافی مدرک جمع کرده که نشان دهد نسل کشی اتفاق افتاده است. جنایت های جنگی اتفاق افتاده است.
چرایی بی عملی آمریکا و اروپا در قبال غزه
لابی ها در آمریکا خیلی قدرتمند و الان هم فصل انتخابات در آمریکا است و اسرائیلی ها دقیقاً دارند از این فرصت استفاده و افسارگسیخته در منطقه عمل می کنند؛ لابی اسرائیل گفته من صد بیلون دلار خرج می کنم تا ترامپ رئیس جمهور شود؛ آدم هایی مثل ایلان ماسک هم مهم هستند و نقش کمپانی های TECH را هم نباید دست کم گرفت. ضعف آمریکایی ها در برابر اسرائیل نشان می دهد به طور کلی وضعیت سیاسی داخل آمریکا کاملاً تغییر کرده است.
زمانی جورج بوش پدر از اعطای ۱۰ بیلیون دلار به اسرائیلی ها خودداری کرد؛ زیرا اسرائیلی ها به طور غیرقانونی در کرانۀ باختری شهرک سازی کردند. اما از آن زمان تا به امروز وضع فرق کرده و لابی ها خیلی قدرت پیدا کرده اند. ائتلاف لابی ها با مسیحیان دست راستی را هم نباید دست کم گرفت. لابی اینقدر در سیاست داخلی آمریکا قوی است که حتی روی سیاست خارجی آمریکا هم اثر می گذارد. من فکر نمی کنم آمریکایی ها برای اینکه بخواهند پشت پرده با اسرائیل همکاری کنند به اسرائیل چراغ سبز می دهند؛ بلکه آنچنان در دست لابی قرار گرفته اند که عملاً خواست لابی ها جلو می رود.
آمریکایی ها نمی توانند میانجی صلح باشند؛ چون روابط استراتژیک با اسرائیل که یک طرف دعوا است دارند. اروپایی ها هم بسیار ضعیف شده اند؛ این اروپایی ها اروپایی های سال ۱۹۴۵ نیستند؛ تا آمریکا یک تشر می زند اروپایی ها از مواضعشان دست می کشند. آلمانی ها در مقابل یهودی ها احساس گناه می کنند و همیشه به اسرائیل چراغ سبز می دهند. در فرانسه سرمایه داران یهودی بسیار بزرگی هستند و دولت فرانسه هرگز منافع اقتصادی خود را به خطر نمی اندازد و آن را فدای مسائل حقوق بشری و ایدئولوژیک نمی کند. انگلیسی ها هم ضعیف شدند و می خواهند همیشه خود را به قدرت بزرگ آمریکا بچسبانند. دو قدرت بزرگ اتحادیۀ اروپا آلمان و فرانسه هستند که هیج کدام حرکتی برای این نمی کنند که آمریکا اسرائیل را تعدیل کند. آن ها فلسطین را هم به رسمیت نمی شناسند. منافعشان با آمریکا پیوند پیدا کرده است.
کامروا: در حال حاضر شرایطی برای پیدایش یک حکومت فلسطینی وجود ندارد و ما باید از آن ذهنیت دو ملیتی بیرون بیاییم
در حوزۀ خلیج فارس دو نوع سیاست خارجی دنبال شده است؛ یکی سیاستی که از آمریکا دنباله روی می کند؛ کشورهای دارای این سیاست سیاست خارجی و سیاست امنیتی خودشان را با سیاست خارجی و اولویت های آمریکا تطبیق می دهند. عربستان امارات بحرین و تا حدی کویت سال های این سیاست را دنبال می کنند. این کشورها از اساس مشکلاتی را هم با ایران داشته اند. این سیاست (band wagoning) مزایا و مشکلاتی دارد. از مشکلات این سیاست این است که دشمنان کشور اصلی (در اینجا: آمریکا) دشمن شما هم می شوند؛ یا اینکه اگر کشور اصلی که ضامن امنیت شماست با کشور دیگری وارد جنگ شود شما هم به طور غیر مستقیم با آن کشور وارد جنگ می شوید.
اگر روزی ایران و آمریکا با هم برخورد نظامی داشته باشند کشورهای خلیج فارس محل اصلی این برخورد خواهند بود. ضرر دیگر این سیاست هم این است که اگر کشور اصلی (کشوری که ضامن شما است) با کشوری که با شما مشکل دارد شروع به مذاکره کند ممکن است شما احساس کنید دارید حامی خودتان را از دست می دهید. مثلاً در سال ۲۰۱۵ وقتی ایران و آمریکا مذاکره کرده و به توافق رسیدند کشورهای عربستان و امارات و بحرین احساس کردند حامی خود را از دست دادند و برایشان یک ناامنی خیلی بزرگی پیش آمد. سیاست band wagoning خیلی متداول است و اکثر کشورها این سیاست را دنبال می کنند.
سیاست دیگری که در این منطقه توسط یکی دو کشور انتخاب شده سیاست شرط بندی چندجانبه است. در این سیاست سعی می شود با همۀ کشورها روابط خوب داشت؛ با همۀ بازیگران بین المللی روابط حسنه داشت؛ تا جای ممکن تعداد کشورها و بازیگرانی که با آن مشکل دارند کم شود؛ عمان و قطر این سیاست را دنبال می کنند. البته عمان و قطر در این سیاست شرط بندی چندجانبه تمرکز اصلی شان شرط بندی روی یک کشور است؛ یعنی آمریکا.
رابطۀ اصلی امنیتی و نظامی آن ها با آمریکا است؛ ولی با ایران و طالبان و حماس هم روابط خوبی را حفظ می کنند؛ دلیلش این است که نمی خواهند تعداد زیادی دشمن داشته باشند. مزایای این سیاست این است که کشور دارای این سیاست خودش را در یک موقعیت استراتژیک می بیند که می تواند رابط اصلی بین کشورهایی باشد که با هم صحبت نمی کنند؛ مثلاً قطر رابط مذاکره بین آمریکا و طالبان بود. همچنین واسطۀ مذاکرات بین آزادی زندانیان و آزاد شدن پول بلوکه شدۀ ایران در کرۀ جنوبی هم قطر بود. اما این سیاست مشکلاتی هم دارد؛ از خارج این سیاست مبهم به نظر می رسد؛ پذیرش آن مشکل است؛ برای کشورهای دیگر سیاست قطر عجیب و بدون منطق به نظر می رسد؛ حال آنکه منطق عمیقی در این سیاست خارجی هست.
البته بعد از سال ۲۰۲۱ تحولاتی در سیاست خارجی عربستان و امارات مخصوصاً در رابطه با ایران پیدا شد. مادامی که ترامپ حامی عربستان و امارات بود این ها سیاست خارجی یک جانبه ای دنبال کردند و سعی کردند حکومت قطر را عوض کنند؛ قطر را محاصره کردند و رفتارشان با ایران هم خیلی تند بود؛ ولی وقتی که دیدند ترامپ از کاخ سفید خارج شد و حامی اصلی خودشان را از دست دادند در سیاست خارجی عربستان و امارات و حتی بحرین تحول رخ داد. امارات از قبل رابطه اش را با ایران ترمیم کرده بود تا بتواند با اسرائیل رابطه برقرار کند. رابطۀ امارات و ایران از سال ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹ رو به بهبود گذاشت تا امارات بتواند با دست بازتری با اسرائیل رابطه برقرار کند.
اما عربستان سیاست های کلی اش عوض شد. سیاستش فقط در مورد ایران تغییر نکرد؛ حملۀ عربستان به یمن هزینۀ زیادی برای عربستان ایجاد کرده بود؛ ماجراجویی های محمدبن سلمان ولیعهد عربستان از جمله کشتن خاشقچی و محاصرۀ قطر و تیره شدن روابطش با کانادا همه برای عربستان هزینه داشت؛ عربستان سعی کرد سیاست خارجی خود را تا حدی از ماجراجویی بیرون بیاورد و تمرکز خود را بر سیاست داخلی معطوف کند و محمدبن سلمان قول هایش را به مردمش مبنی بر توسعۀ اقتصادی و تأسیس شهرهای جدید با هوش مصنوعی محقق کند. بنابراین هم در مورد ایران و هم در مورد یمن و ترکیه تحولات بزرگی در سیاست عربستان پدید آمد. این سیاست داشت ادامه پیدا می کرد. دو سه روز قبل از هفت اکتبر پارسال یکی از سیاست مداران آمریکایی گفته بود ما الان وارد یک مرحلۀ صلح آمیز جدید در خاورمیانه شدیم. ولی هفت اکتبر اتفاق افتاد.
هفت اکتبر بهانه ای برای نتانیاهو و همراهانش بود که نسل کشی را که آرزویش را داشتند و قبلاً با ظاهر قانونی انجام می دادند این بار علنی و به صورت نظامی انجام دهند. در این زمینه باید نکاتی را بگویم؛ من سال ۲۰۱۶ کتابی منتشر کردم به نام «غیرممکن بودن فلسطین». من یک ماه به مناطق فلسطینی رفتم و آنجا زندگی کردم و سال ها نیز برای نگارش این کتاب تحقیق می کردم. در ذهن ما الان فلسطین وجود دارد؛ می گوییم دو دولت و دو ملت هر کدام کشور خود را داشته باشند و بتوانند کنار هم زندگی کنند؛ ولی وقتی داخل آن منطقه می شوید می بینید بجز هویت از فلسطین چیز دیگری نمانده است و نمی شود گفت یک دولت یا حکومت فلسطین وجود دارد.
الان دولت فلسطینی مستقر در آنجا شهردار چند شهر است: رام الله بیت لحم جریکو. هفتۀ پیش دیدیم شهرداری رام الله و آن حکومت شهری نتوانست از امنیت مردم فلسطین دفاع کند. همچنین شهرک هایی اسرائیلی ها درست کردند مناطق فلسطینی را کاملاً از هم جدا کرده است؛ من ۲۰ سال پیش که فلسطین رفته بودم از یک شهر به شهر دیگر حدود ۴۰ الی ۴۵ دقیقه در راه بودم. الان همان مسافت حداقل سه ساعت طول می کشد. اسرائیلی ها جاده ها را به طور زیگزاگ درست کردند و اصلاً رابطه ای بین این شهرها وجود ندارد. با کاری که اسرائیلی ها با شراکت حکومت فلسطین کردند اصلاً شرایطی برای پیدایش یک حکومت فلسطینی وجود ندارد و ما باید از آن ذهنیت دو ملیتی بیرون بیاییم. فلسطینی های کرانۀ غربی با فلسطینیان غزه دو هویت جدا از هم دارند؛ از لحاظ اقتصادی فرهنگی و سیاسی.
آنچه توصیف شد مربوط به قبل از هفت اکتبر بود؛ بعد از هفت اکتبر دیگر غزه نابود شد و با کشتار جمعی و نسل کشی اسرائیل یک تحول عمیق تاریخی در اجتماع فلسطین دارد روی می دهد. در این شرایط دیگر تحقق قرارداد اسلو غیر ممکن است. همان حرفی که از ابتدا برخی می گفتند مبنی بر اینکه باید در آن منطقه یک دولت حاکم باشد با توجه به شرایط پیش آمده تنها راه حل در زمان کنونی است. راه حل دو کشوری سال هاست غیرممکن شده است و ما باید از این ذهنیت بیرون بیاییم. من نمی گویم هویت اسرائیلی یا هویت فلسطینی از بین می رود؛ هویت و ملیت خواهد ماند اما حکومت ها و مرزها عوض می شوند. این مسئله شاید در عمر من محقق نشود اما در نهایت شرایط این منطقه باید عوض شود.
این تراژدی که الان ما می بینیم اتفاقی تاریخی است؛ هم طراز اتفاقی که در سال ۱۹۴۸ و ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ رخ داد. ده بیست سال دیگر ما منطقه ای کاملاً متفاوت خواهیم دید. واقعیتی متفاوت خواهیم دید. نمی شود پیش بینی کرد که واقعیت آینده چه شکلی خواهد داشت؛ ما الان شاهد یک سری جنایات تاریخی هستیم که عواقب آن سال های آینده بروز خواهد کرد. شکی نیست که جنایت اصلی دارد توسط اسرائیل اتفاق می افتد. بایدن و آمریکا هم در این جنایت شریک هستند. سخنگوی وزارت خارجۀ آمریکا صراحتاً اسرائیل را شریک آمریکا معرفی می کند. پس آمریکا کاملاً در این نسل کشی شریک است.
فرصت ها و چالش های پیروزی ترامپ
بایدن متعلق به یک روند فکری در آمریکا است که ریشۀ تاریخی دارد و در این روند فکری این باور وجود دارد که آمریکا در دنیا یک نقش هدایت کننده و اصلی دارد. افراد دارای این تفکر شدیداً به مشروعیت وجود اسرائیل باور دارند و معتقدند اسرائیل هر کاری می کند صحیح و منطقی و اخلاقی است. این یک روند فکری است که چند نسلی و تک نسلی نیست و بایدن متعلق به این روند فکری است. این ها برای خودشان در دنیا یک مسئولیت اخلاقی قائل هستند و یکی از این مسئولیت ها حمایت بدون شرط از اسرائیل است. کامالا هریس هم جزو همین روند فکری است ولی نه به شدت بایدن.
ترامپ چنین اعتقادی ندارد؛ او یک ملی گرای آمریکایی است. اولویت اصلی او آمریکا است؛ معتقد است مادامی که منافع آمریکا به خطر نیفتد هر اتفاقی که می خواهد در سیاست خارجی بیفتد بیفتد. او با دنیا معاملاتی برخورد می کند. سود و ضررش را در نظر می گیرد. ترامپ فرد منفوری است ولی به نظر من اگر سرکار بیاید این دو جنگ دائمی که الان گریبان گیر آمریکا است (اوکراین و غزه) ممکن است خاتمه پیدا کند؛ خصوصاً جنگ اوکراین. ترامپ به چند دلیل دوست دارد این جنگ ها تمام شود: ۱- جنگ برای تجارت خوب نیست؛ ۲- می خواهد به عنوان یک شخصیت تاریخی شناخته شود که بگوید من جنگ اوکراین و روسیه و جنگ غزه را تمام کردم.
احتمال برنده شدن ترامپ در انتخابات پیش رو کم نیست و ما باید خودمان را برای آن آماده کنیم. پیروزی ترامپ از یک لحاظ فاجعه است اما می تواند یک فرصت هم باشد؛ چگونه فرصت است؟ ترامپ کسی است که فقط می خواهد به عنوان یک شخصیت تاریخی شناخته شود؛ ترامپ اولین رئیس جمهور آمریکا بود که در خاک کرۀ شمالی قدم زد. او برای رسانه ای شدن و عکس گرفتن وزیر خارجۀ وقت ایران (دکتر محمدجواد ظریف) را به کاخ سفید دعوت کرد. منظورم این است که می شود با ترامپ که خود را دلال قهاری می داند معامله کرد. می شود با چندتا عکس گرفتن با او صحبت هم کرد؛ حال آنکه برای افراد ایدئولوژیک مثل بایدن و هریس هضم این مذاکره مشکل تر خواهد بود. البته قدرت لابی اسرائیل الان بی نهایت است؛ اما شاید برای ترامپ آسان تر باشد که بتواند جلوی لابی اسرائیل را بگیرد.
منشی پوری در واکنش به آخرین بخش صحبت های کامروا گفت: من به ترامپ مقداری بدبین هستم؛ هم در مورد غزه و هم در مورد اوکراین بعید می دانم ترامپ معاملۀ خوبی انجام دهد. در مورد غزه اعتقاد دارم ترامپ اگر سرکار بیاید شهرک های اسرائیلی در کرانۀ غربی را قانونی اعلام می کند و حتی ممکن است توسعۀ این شهرک ها را هم تقویت کند. همان طور که ترامپ ارتفاعات جولان را برای اسرائیل دانست. در مورد اوکراین هم ترامپ اگر سرکار بیاید به روسیه می گوید شما از اوکراین چه می خواهید؟ پوتین می گوید ۲۳ درصد از اوکراین را می خواهم ضمیمۀ روسیه کنم. ترامپ هم می گوید تو ۲۳ درصد را بردار و بقیه هم مال زلنسکی باشد. رفتارهای ترامپ خیلی بی ملاحظه و خارج از چهارچوب استراتژیک است؛ فقط به خاطر اینکه بگوید من معامله گر هستم.
در ادامه این بحث تفرشی از منشی پوری پرسید: از ابتدای موجودیت اسراییل تاکنون آمریکا و اروپا از یک سو مدام ادعا می کنند که میانجی صادق صلح بین فلسطین و اسراییل هستند و از سوی دیگر همزمان هم به صراحت عنوان می کنند که روابط آن ها با یک طرف مناقشه (اسراییل) ناگسستنی راهبردی و غیرقابل خدشه است. آیا واقعا با وجود این تناقض آشکار می توان به رسیدن به صلحی پایدار توسط آمریکا و اروپا در خاورمیانه امیدوار بود؟
منشی پوری ضمن تایید وجود این تناقض آشکار و لاینحل در مواضع دولت های غربی به خصوص آمریکا اعلام کرد که سال ها است در این موضوع کار می کند و معتقد است که به دلیل این تناقض مواضع و رفتار غرب و وجود تعارض منافع عریان اعراب و فلسطینی ها کاملا حق دارند که امیدی به یاری جدی و واقعی آمریکا و اروپا برای رسیدن به یک صلح پایدار ثبات واقعی منصفانه و متوازن در منطقه خاورمیانه نداشته باشند و تصمیم بگیرند سرنوشت خودشان را به دست خود رقم بزنند.
۳۱۱۳۱۱