داستان را چه کسی نقل کرد؟
در دنیای وسیع و پر رمز و راز ادبیات و داستان سرایی یکی از تصمیمات بنیادین که نویسنده برای خلق جهان داستانی خود اتخاذ می کند انتخاب نقطه نظر یا زاویه دید روایت است. این انتخاب نه تنها تعیین می کند که داستان از نگاه چه کسی بازگو می شود بلکه به طور عمیقی بر درک خواننده از شخصیت ها رویدادها و فضای کلی اثر تأثیر می گذارد. نقطه نظر روایی فیلتری است که نویسنده از طریق آن اجازه می دهد مخاطب جهان داستان را ببیند و بشنود؛ این فیلتر می تواند شفاف و بی طرف باشد یا رنگی از احساسات باورها و محدودیت های راوی به خود بگیرد. درک انواع زاویه دید و شیوه های به کارگیری آن ها ابزاری قدرتمند در دست نویسنده است تا بتواند تعلیق بیافریند همدلی خواننده را برانگیزد یا حتی او را به چالش بکشد. این عنصر داستانی کلید اصلی کنترل جریان اطلاعات و شکل دهی به تجربه خوانش است. آشنایی عمیق با این مفاهیم هم برای نویسندگان در جهت ارتقاء کیفیت آثارشان و هم برای خوانندگان در تحلیل و لذت بردن بیشتر از داستان ها حیاتی است.

زاویه دید چیست؟
زاویه دید در داستان به معنای جایگاه و چشم اندازی است که روایت از آن منظر برای خواننده بازگو می شود. این مفهوم مشخص می کند که داستان توسط چه کسی نقل می شود و این راوی تا چه حد به اطلاعات مربوط به شخصیت ها افکار درونی آن ها رویدادها و گذشته و آینده آگاهی دارد. به بیان ساده تر زاویه دید تعیین می کند که ما به عنوان خواننده جهان داستان را از دریچه نگاه چه کسی می بینیم و چه اطلاعاتی در اختیار ما قرار می گیرد. این راوی می تواند یکی از شخصیت های داخل داستان باشد که وقایع را از دیدگاه خود و با دانش محدود خود بازگو می کند یا موجودیتی خارج از داستان باشد که ممکن است دانشی محدود یا نامحدود نسبت به جهان داستانی داشته باشد. انتخاب زاویه دید اولین و شاید مهم ترین گام در شکل دهی به ارتباط مخاطب با اثر است و مستقیماً بر میزان صمیمیت فاصله تعلیق و حتی لحن کلی داستان تأثیر می گذارد. این انتخاب ابزاری قدرتمند در دست نویسنده برای کنترل جریان اطلاعات و هدایت توجه خواننده به سوی جنبه های خاصی از داستان است.
چرا زاویه دید مهم است؟
اهمیت زاویه دید در داستان از آن جهت است که مستقیماً بر تجربه خواننده و درک او از اثر تأثیر می گذارد. زاویه دید مانند لنز دوربینی است که نویسنده برای نمایش جهان داستان انتخاب می کند. یک لنز واید ممکن است تصویری کلی از اتفاقات ارائه دهد (مانند دانای کل) در حالی که یک لنز تله فوتو بر روی یک شخصیت خاص زوم می کند و جزئیات ذهنی او را نشان می دهد (مانند اول شخص یا سوم شخص محدود). این انتخاب تعیین می کند که خواننده چقدر به شخصیت ها نزدیک می شود تا چه حد می تواند با آن ها همدلی کند و چه اطلاعاتی از جهان و رویدادها در اختیار دارد. زاویه دید می تواند حس تعلیق ایجاد کند (وقتی خواننده چیزی را می داند که شخصیت نمی داند) یا حس همذات پنداری عمیق (وقتی وارد ذهن شخصیت می شود). همچنین بر لحن و سبک داستان اثر می گذارد؛ یک راوی اول شخص با صدای منحصربه فرد خود می تواند لحنی کنایه آمیز طنزآلود یا غم انگیز به داستان ببخشد. توانایی نویسنده در استفاده ماهرانه از زاویه دید به او اجازه می دهد تا پیچیدگی های شخصیتی را بهتر به نمایش بگذارد ریتم روایت را کنترل کند و در نهایت تأثیرگذاری اثر را دوچندان کند. انتخاب مناسب زاویه دید ستون فقراتی است که ساختار و پیام داستان بر آن بنا می شود.
انواع زاویه دید در داستان
در هنر روایت انواع مختلفی از زاویه دید وجود دارد که هر کدام ویژگی ها و تأثیرات منحصربه فردی بر داستان و خواننده دارند. شناخت این انواع برای هر نویسنده و خواننده ای ضروری است. تقسیم بندی اصلی زاویه های دید معمولاً بر اساس ضمیر مورد استفاده توسط راوی و میزان دانش او صورت می گیرد. سه دسته اصلی شامل اول شخص دوم شخص و سوم شخص هستند که هر کدام زیرمجموعه های خود را دارند و نویسنده با انتخاب هر یک دریچه ای متفاوت را به سوی جهان داستانی می گشاید.
نقطه نظر اول شخص
در نقطه نظر اول شخص داستان توسط یکی از شخصیت های داخل روایت بازگو می شود. راوی از ضمیر «من» یا «ما» (در صورت روایت جمعی) استفاده می کند. این زاویه دید امکان نزدیکی بسیار زیادی با راوی را فراهم می آورد؛ خواننده جهان را از چشم او می بیند افکار درونی احساسات باورها و برداشت های شخصی او را می شناسد. این صمیمیت می تواند همدلی عمیقی ایجاد کند. با این حال زاویه دید اول شخص ذاتاً محدود است. راوی تنها می تواند چیزهایی را بداند ببیند بشنود یا تجربه کند که در محدوده دانش و حضور فیزیکی اوست. او نمی تواند افکار یا احساسات دیگر شخصیت ها را مستقیماً بیان کند مگر اینکه آن ها را حدس بزند یا از طریق گفته ها و اعمالشان برداشت کند. این محدودیت می تواند برای خلق تعلیق یا راوی نامعتبر به کار رود. مثال های کلاسیک این نوع روایت شامل شخصیت هایی مانند نیک کاراوی در «گتسبی بزرگ» یا اسماعیل در «موبی دیک» است که هر دو بخشی از داستان هستند اما لزوماً شخصیت اصلی نیستند با این حال داستان از دریچه نگاه آن ها روایت می شود. این نوع روایت برای داستان هایی که بر روان شناسی شخصیت اصلی تجربه های شخصی یا دیدگاه های منحصر به فرد تمرکز دارند بسیار مناسب است.
نقطه نظر دوم شخص
نقطه نظر دوم شخص کمتر در داستان های بلند و رمان ها مورد استفاده قرار می گیرد و بیشتر در شعر ترانه یا برخی داستان های کوتاه تجربی دیده می شود. در این نوع روایت راوی مستقیماً خواننده را مخاطب قرار می دهد و از ضمیر «تو» استفاده می کند. («تو به سمت در رفتی» «احساس خستگی می کنی»). این شیوه خواننده را به درون داستان می کشاند و این حس را ایجاد می کند که خودش بخشی از رویدادهاست. می تواند تجربه ای غریب و گاهی ناراحت کننده یا کلاستروفوبیک برای خواننده خلق کند زیرا او را مستقیماً در موقعیت های داستانی قرار می دهد. به دلیل چالش برانگیز بودن و محدودیت هایی که در حفظ پیوستگی و جلوگیری از گیج شدن خواننده دارد استفاده از آن دشوار است و نیازمند مهارت بالایی از سوی نویسنده است. نمونه های برجسته در ادبیات معاصر مانند برخی آثار لوری مور نشان دهنده پتانسیل این زاویه دید در ایجاد فضایی خاص و تجربه ای متفاوت برای خواننده است. این نوع روایت می تواند برای بیان حس بیگانگی اجبار یا قرار دادن خواننده در موقعیتی نامعمول به کار رود.
نقطه نظر سوم شخص
نقطه نظر سوم شخص رایج ترین و انعطاف پذیرترین نوع زاویه دید در داستان است. در این شیوه راوی خارج از جهان داستانی قرار دارد و شخصیت ها را با استفاده از ضمایر سوم شخص مانند «او» «آنها» «وی» یا «ایشان» مورد خطاب قرار می دهد. راوی سوم شخص هرگز از «من» یا «تو» برای اشاره به خود یا خواننده استفاده نمی کند (مگر در موارد خاصی از شکستن دیوار چهارم که نادر است). این زاویه دید به نویسنده اجازه می دهد تا دامنه ی وسیع تری از اطلاعات را به خواننده منتقل کند و کنترل بیشتری بر جریان روایت داشته باشد. راوی سوم شخص می تواند وقایع را از دور مشاهده کند یا به ذهن یک یا چند شخصیت نفوذ کند. انعطاف پذیری این نوع روایت باعث شده است که در ژانرها و سبک های مختلف ادبی از رئالیسم گرفته تا فانتزی و علمی تخیلی به طور گسترده مورد استفاده قرار گیرد. نقطه نظر سوم شخص خود به دو زیرمجموعه اصلی تقسیم می شود که بر اساس میزان دانش راوی طبقه بندی می شوند: سوم شخص دانای کل و سوم شخص محدود.
سوم شخص دانای کل
راوی سوم شخص دانای کل همانطور که از نامش پیداست دانشی نامحدود نسبت به تمام جنبه های داستان دارد. این راوی همه چیز را می داند: افکار احساسات انگیزه های درونی تمام شخصیت ها رویدادهایی که در مکان های مختلف به طور همزمان در حال وقوع هستند گذشته شخصیت ها و حتی آینده ای که در انتظار آن هاست. این راوی می تواند آزادانه در زمان و مکان حرکت کند و اطلاعاتی را به خواننده بدهد که هیچ یک از شخصیت ها از آن آگاه نیستند. راوی دانای کل مانند چشمی الهی است که از بالا بر جهان داستان نظارت دارد. این نوع روایت به نویسنده امکان می دهد تا تصویری جامع و کامل از جهان داستانی ارائه دهد ارتباطات پیچیده بین شخصیت ها و رویدادها را آشکار سازد و حتی تفسیرها و قضاوت های خود را نیز در روایت وارد کند. این شیوه برای داستان هایی با شخصیت های متعدد پیرنگ های پیچیده و دامنه ی وسیع حوادث مناسب است. با این حال استفاده از دانای کل می تواند فاصله ای بین خواننده و شخصیت ها ایجاد کند زیرا خواننده مستقیماً تجربه یک شخصیت واحد را دنبال نمی کند. نمونه های بارز این نوع روایت در ادبیات کلاسیک فراوانند مانند آثار لئو تولستوی یا جورج الیوت.
سوم شخص محدود
راوی سوم شخص محدود در تضاد با دانای کل دانش خود را به دیدگاه افکار احساسات و تجربیات یک شخصیت خاص محدود می کند. داستان همچنان با استفاده از ضمایر سوم شخص («او» «آنها») روایت می شود اما خواننده تنها به آنچه آن شخصیت کانونی می بیند می شنود فکر می کند و احساس می کند دسترسی دارد. این نوع روایت صمیمیتی شبیه به اول شخص ایجاد می کند اما با حفظ فاصله روایی سوم شخص. خواننده جهان را از دریچه نگاه یک شخصیت خاص می بیند و با او همراه می شود. این محدودیت می تواند حس رمز و راز و تعلیق را افزایش دهد زیرا خواننده تنها اطلاعاتی را دریافت می کند که شخصیت اصلی به دست می آورد. نویسنده با استفاده از این شیوه می تواند همدلی عمیقی با شخصیت کانونی ایجاد کند و خواننده را به شدت درگیر چالش ها و مسیر او کند. اگرچه این راوی به ذهن یک شخصیت محدود است اما می تواند رویدادهایی را روایت کند که آن شخصیت مستقیماً شاهد آن ها نیست اما به طور منطقی از آن ها آگاه می شود (مثلاً از طریق شنیدن یا استنتاج). بسیاری از رمان های مدرن از این نوع روایت استفاده می کنند گاهی با تمرکز بر یک شخصیت و گاهی با جابه جایی منظم بین دیدگاه چند شخصیت محدود در فصل های مختلف.
تفاوت میان «سوم شخص دانای کل» و «سوم شخص محدود»
تفاوت اصلی میان زاویه دید سوم شخص دانای کل و سوم شخص محدود در میزان دسترسی راوی به اطلاعات و تمرکز اوست. راوی دانای کل مانند ناظری برتر است که به تمام زوایای جهان داستان از جمله افکار و احساسات همه شخصیت ها اشراف کامل دارد. او می تواند آزادانه بین ذهن شخصیت ها جابه جا شود اطلاعات پس زمینه را ارائه دهد و حتی آینده را پیش بینی کند. این گستره وسیع دانش به نویسنده امکان می دهد تا تصویری پانورامیک از داستان ارائه دهد و چندین خط داستانی را به طور همزمان پیش ببرد. در مقابل راوی سوم شخص محدود دانش خود را به یک شخصیت واحد (شخصیت کانونی) محدود می کند. خواننده تنها از طریق فیلتر ادراک افکار و احساسات این یک شخصیت به جهان داستان دسترسی پیدا می کند. نویسنده نمی تواند مستقیماً افکار شخصیت های دیگر را فاش کند یا رویدادهایی را که شخصیت کانونی از آن ها بی خبر است با جزئیات کامل شرح دهد. این محدودیت صمیمیت بیشتری با شخصیت اصلی ایجاد می کند و خواننده را وادار می کند جهان را از دیدگاه او تجربه کند. انتخاب بین این دو نوع سوم شخص به هدف نویسنده بستگی دارد؛ آیا می خواهد تصویری گسترده و چندوجهی ارائه دهد (دانای کل) یا تمرکز عمیقی بر تجربه درونی یک شخصیت داشته باشد (محدود).
چگونه نقطه نظر روایی مناسب را انتخاب کنیم؟
انتخاب نقطه نظر روایی مناسب برای یک داستان تصمیمی حیاتی است که می تواند موفقیت یا عدم موفقیت اثر را تعیین کند. هیچ پاسخ واحدی برای این سوال وجود ندارد و بهترین زاویه دید به ماهیت داستان شخصیت ها مضامین و تأثیری که نویسنده قصد دارد بر خواننده بگذارد بستگی دارد. این فرآیند اغلب نیازمند آزمون و خطا درک عمیق از انواع مختلف زاویه دید و آگاهی از محدودیت ها و پتانسیل های هر کدام است. نویسنده باید با در نظر گرفتن هدف خود از روایت به این سوال پاسخ دهد که چه کسی بهترین فرد یا موجودیت برای بازگویی این قصه است؟ آیا داستان نیازمند دسترسی به ذهن چندین شخصیت است یا تمرکز بر یک شخصیت واحد کفایت می کند؟ آیا ایجاد فاصله با رویدادها مطلوب است یا صمیمیت نزدیک با راوی؟ پاسخ به این پرسش ها می تواند راهنمای نویسنده در انتخاب مسیر درست باشد.
نقطه نظرهای مختلف را امتحان کنید
یکی از مؤثرترین راه ها برای یافتن زاویه دید مناسب آزمایش کردن است. نویسندگان می توانند بخش هایی از داستان خود را با نقطه نظرهای مختلف بنویسند؛ مثلاً همان صحنه را یک بار از دید اول شخص بار دیگر از دید سوم شخص محدود (با تمرکز بر شخصیتی دیگر) و شاید حتی از دید سوم شخص دانای کل روایت کنند. سپس این نسخه های مختلف را با هم مقایسه کنند. کدام نسخه احساس و لحن مطلوب تری ایجاد می کند؟ کدام یک امکان کنترل بهتر اطلاعات و ایجاد تعلیق مورد نظر را فراهم می آورد؟ کدام یک به شخصیت ها عمق بیشتری می بخشد؟ این فرآیند مقایسه به نویسنده کمک می کند تا ببیند داستانش با کدام «صدا» زنده تر و مؤثرتر به نظر می رسد. گاهی اوقات آنچه در ذهن به عنوان بهترین گزینه تصور می شود در عمل کارایی لازم را ندارد و آزمایش کردن مسیرهای جدید و بهتری را آشکار می سازد. این مرحله یک سرمایه گذاری ارزشمند زمانی است که نتیجه آن روایتی منسجم تر و تأثیرگذارتر خواهد بود.
پس از انتخاب نقطه نظر بلافاصله آن را تثبیت کنید
هنگامی که نویسنده زاویه دید اصلی یا زاویه دید برای یک بخش خاص از داستان را انتخاب کرد بسیار مهم است که به سرعت آن را در ذهن خواننده تثبیت کند و در طول آن بخش یا فصل به آن پایبند بماند. پرش ناگهانی و بی مقدمه بین زاویه های دید مختلف در یک صحنه یا پاراگراف می تواند خواننده را گیج کند و او را از داستان خارج سازد. خواننده نیاز دارد بداند که در حال حاضر جهان داستان را از چشم چه کسی می بیند. استفاده واضح از ضمایر مناسب (من تو او) و اشاره به نام شخصیت کانونی در روایت سوم شخص محدود به خواننده کمک می کند تا جایگاه روایی خود را پیدا کند. اگر نویسنده قصد دارد زاویه دید را در طول داستان تغییر دهد (مثلاً در ابتدای فصل های جدید) باید این تغییر به گونه ای مشخص و قابل تشخیص برای خواننده انجام شود. تثبیت زاویه دید انسجام روایت را حفظ می کند و به خواننده اجازه می دهد با اطمینان خاطر در جریان داستان پیش برود و با شخصیت ها ارتباط برقرار کند.
از محدودیت ها آگاه باشید
هر نقطه نظر روایی فارغ از پتانسیل هایش محدودیت های خاص خود را نیز دارد و نویسنده باید کاملاً از این محدودیت ها آگاه باشد و به آن ها احترام بگذارد. یک راوی اول شخص تنها می تواند چیزهایی را بداند که خودش تجربه کرده یا کسی به او گفته است؛ او نمی تواند افکار پنهان دیگران را بخواند یا رویدادهایی را که در غیاب او رخ داده اند با جزئیات کامل توصیف کند (مگر اینکه اطلاعات را از منابع دیگر به دست آورد). یک راوی سوم شخص محدود نیز به دانش و آگاهی شخصیت کانونی خود مقید است. تلاش برای ارائه اطلاعاتی که فراتر از محدودیت های زاویه دید انتخابی است می تواند به گسستگی در روایت منجر شود و اعتبار راوی را زیر سوال ببرد. نویسنده باید خلاقانه در چارچوب محدودیت ها عمل کند و راه هایی بیابد تا اطلاعات لازم را از طریق مشاهدات گفتگوها یا استنتاج های منطقی راوی به خواننده منتقل کند. درک و پذیرش این محدودیت ها به نویسنده کمک می کند تا روایتی باورپذیر و منسجم ارائه دهد.
تغییر را فراموش نکنید
اگرچه ثبات در زاویه دید درون یک صحنه یا بخش خاص مهم است اما این به معنای ممنوعیت کامل تغییر زاویه دید در کل داستان نیست. بسیاری از رمان های موفق به ویژه در ادبیات مدرن و معاصر از جابه جایی بین نقطه نظرهای مختلف استفاده می کنند. این تغییر می تواند از اول شخص به سوم شخص یا بین دیدگاه های محدود چند شخصیت مختلف (مانند آنچه در مجموعه «ترانه یخ و آتش» دیده می شود) یا حتی بین سوم شخص محدود و دانای کل باشد. تغییر زاویه دید می تواند برای ارائه چشم اندازهای متفاوت از یک رویداد افزایش دامنه ی داستان ایجاد تعلیق یا برجسته کردن تضادها بین دیدگاه های شخصیت ها به کار رود. نکته کلیدی در تغییر موفقیت آمیز زاویه دید انجام آن به شیوه ای مشخص و قابل فهم برای خواننده است. این تغییر معمولاً در مرزهای فصول بخش ها یا حتی پاراگراف های مشخصی اتفاق می افتد و نویسنده با استفاده از نشانه های واضح خواننده را از این جابه جایی آگاه می کند. تغییر ماهرانه زاویه دید می تواند به پیچیدگی و عمق داستان بیفزاید.
چهار کاربرد استفاده از نقطه نظرهای روایی
نقطه نظر روایی صرفاً یک ابزار فنی برای بازگویی داستان نیست؛ بلکه عنصری حیاتی است که نویسنده با استفاده خلاقانه از آن می تواند تأثیرات قدرتمندی بر خواننده بگذارد و لایه های معنایی جدیدی به اثر خود اضافه کند. انتخاب زاویه دید مناسب می تواند به اهداف مختلفی در داستان سرایی خدمت کند از جمله کنترل هیجانات خواننده ایجاد پیچیدگی های شخصیتی و مضمونی و حتی برقراری ارتباطی خاص با مخاطب از طریق طنز یا تراژدی. در ادامه به چهار کاربرد مهم و مؤثر استفاده از نقطه نظرهای روایی می پردازیم که نشان دهنده عمق و اهمیت این عنصر در ساختمان داستان است.
خلق تعلیق
یکی از قدرتمندترین کاربردهای زاویه دید خلق تعلیق است. این اتفاق اغلب زمانی رخ می دهد که نویسنده از زاویه دیدی استفاده می کند که به خواننده اطلاعات بیشتری نسبت به یک یا چند شخصیت داستان می دهد. این پدیده که به «کنایه نمایشی» (Dramatic Irony) نیز معروف است باعث می شود خواننده از خطری آگاه باشد یا حقیقتی را بداند که شخصیت های داخل داستان از آن بی خبرند. این ناآگاهی شخصیت ها در مقابل آگاهی خواننده تنش و اضطراب ایجاد می کند و خواننده را مشتاق نگه می دارد تا ببیند شخصیت ها چه زمانی و چگونه از حقیقت مطلع خواهند شد یا با خطر مواجه خواهند شد. برای مثال در یک داستان با راوی دانای کل یا حتی سوم شخص محدود که اطلاعات خاصی به خواننده می دهد ممکن است خواننده بداند که یک شخصیت در حال ورود به تله ای است در حالی که خود شخصیت کاملاً بی خبر است. این شکاف اطلاعاتی موتور محرکه تعلیق می شود و خواننده را وادار به ادامه خواندن می کند تا شاهد پیامدهای آن باشد. این تکنیک به خصوص در ژانرهای دلهره آور و معمایی بسیار مؤثر است.
خلق راوی غیر قابل اعتماد
راوی غیر قابل اعتماد راوی ای است که به دلایل مختلف (مانند بیماری روانی تعصب نادانی دروغگویی عمدی یا حتی سن کم) تصویری مخدوش یا ناقص از واقعیت به خواننده ارائه می دهد. این تکنیک بیشتر در روایت اول شخص دیده می شود اما می تواند در سوم شخص محدود نیز به کار رود. نویسنده با استفاده از این شیوه خواننده را به چالش می کشد تا اطلاعات ارائه شده توسط راوی را زیر سوال ببرد و خودش حقیقت را از میان تناقضات و نشانه ها کشف کند. این امر نیازمند مهارت بالایی از سوی نویسنده است تا بتواند همزمان داستان را از دیدگاه راوی غیر قابل اعتماد روایت کند و در عین حال سرنخ هایی را در متن بگنجاند که خواننده هوشیار با کنار هم قرار دادن آن ها به عدم اعتبار راوی پی ببرد. خلق راوی نامعتبر می تواند لایه های پیچیده ای به داستان اضافه کند مضامینی مانند حقیقت و دروغ ادراک و واقعیت یا ماهیت ذهن انسان را مورد کاوش قرار دهد و تجربه ای عمیق تر و مشارکتی تر برای خواننده فراهم آورد. شخصیت هایی مانند راوی «قلب رازگو» اثر ادگار آلن پو یا هولدن کالفیلد در «ناطور دشت» نمونه های معروفی از این نوع راوی هستند.
خلق کنایه های طنزآمیز
نقطه نظر روایی می تواند ابزاری قدرتمند برای خلق کنایه های طنزآمیز باشد. این نوع کنایه معمولاً زمانی اتفاق می افتد که راوی (اغلب اول شخص یا سوم شخص محدود) به دلیل سادگی نادانی یا عدم درک کامل موقعیت چیزی را روایت می کند که خواننده به واسطه آگاهی بیشترش از جهان یا شخصیت ها متوجه جنبه های کمیک یا مضحک آن می شود. به عبارت دیگر خواننده به راوی می خندد نه لزوماً با او. این تکنیک نیازمند فاصله ای بین درک خواننده و درک راوی است. راوی به طور جدی چیزی را بیان می کند یا توصیفی ارائه می دهد که از دید خواننده مضحک یا بی معناست و این تضاد طنز را خلق می کند. یک راوی ساده دل یا کودک می تواند ناخواسته موقعیت های طنزآلود ایجاد کند. همچنین یک راوی دانای کل نیز می تواند با توصیف بی طرفانه یا حتی رسمی وقایع یا شخصیت هایی که ذاتاً کمیک هستند کنایه طنزآمیز ایجاد کند مانند آنچه ولتر در «کاندید» انجام می دهد و حماقت شخصیت ها یا موقعیت ها را با لحنی جدی و بی تفاوت به تصویر می کشد. این کاربرد زاویه دید به نویسنده اجازه می دهد تا با ظرافت نقد اجتماعی یا انسانی خود را در قالب طنز بیان کند.
خلق کنایه های تراژیک
مشابه کنایه طنزآمیز نقطه نظر روایی می تواند برای خلق کنایه های تراژیک نیز به کار رود. در این حالت خواننده از سرنوشت شوم یا رویدادهای فاجعه باری آگاه است یا سرنخ هایی از آن ها دریافت می کند که شخصیت ها (به خصوص راوی در اول شخص یا شخصیت کانونی در سوم شخص محدود) از آن ها بی خبرند. این آگاهی پیشین خواننده حس اندوه دلهره و ناگزیری را در او ایجاد می کند زیرا می داند که شخصیت ها در حال حرکت به سوی مصیبتی هستند که خود از آن غافلند. هر اقدام یا گفته ای از سوی شخصیت ها که در پرتو دانش خواننده معنایی دوگانه یا شوم پیدا می کند به تقویت این کنایه تراژیک کمک می کند. برای مثال یک راوی اول شخص ممکن است با خوش بینی از برنامه های آینده اش بگوید در حالی که خواننده می داند آن برنامه ها هرگز محقق نخواهند شد یا به فاجعه ای منجر خواهند شد. راوی دانای کل نیز می تواند با ارائه پیش آگاهی ها یا توصیف بی تفاوت نشانه های شوم این حس کنایه تراژیک را تشدید کند. این کاربرد زاویه دید به نویسنده امکان می دهد تا عمق تأثیر تراژدی را افزایش دهد و حس تقدیر یا ناگزیری را در روایت تقویت کند.
سوالات متداول
تفاوت زاویه دید دانای کل و محدود چیست؟
زاویه دید دانای کل به راوی اجازه می دهد از افکار احساسات و رویدادهای مربوط به همه شخصیت ها در هر زمان و مکانی آگاه باشد. اما راوی محدود تنها به اطلاعات و تجربه های یک شخصیت خاص دسترسی دارد و داستان را از دریچه نگاه او روایت می کند.
راوی نامعتبر چیست؟
راوی نامعتبر راوی ای است که به دلیل عواملی مانند تعصب نادانی مشکل روانی یا دروغگویی عمدی تصویری غیردقیق یا مخدوش از وقایع به خواننده ارائه می دهد و خواننده نمی تواند کاملاً به گفته های او اعتماد کند.
سیلان آگاهی چیست؟
سیلان آگاهی یک تکنیک روایی است که تلاش می کند فرآیند سیال و اغلب نامنظم فکر در ذهن شخصیت را بازنمایی کند شامل افکار احساسات و تداعی های ذهنی که ممکن است منطق خطی نداشته باشند.
صدای روایت چیست؟
صدای روایت به سبک لحن و ویژگی های منحصربه فرد زبانی راوی اشاره دارد که هویت او را شکل می دهد و بر نحوه درک خواننده از داستان و شخصیت ها تأثیر می گذارد.
عناصر داستانی چیست؟
عناصر داستانی شامل اجزای سازنده یک اثر روایی هستند مانند پیرنگ (روند وقایع) شخصیت (افراد داستان) صحنه (زمان و مکان) درون مایه (ایده اصلی) زاویه دید (راوی) و سبک (شیوه نگارش).
تفاوت زاویه دید دانای کل و محدود چیست؟
راوی دانای کل به همه چیز و همه کس در داستان دسترسی دارد از جمله افکار همه شخصیت ها. راوی محدود فقط به افکار و تجربیات یک شخصیت خاص دسترسی دارد و داستان را از دید او می بیند.
راوی نامعتبر چیست؟
راوی نامعتبر کسی است که به دلایلی مانند مشکل روانی یا تعصب روایت قابل اعتمادی ارائه نمی دهد و خواننده باید صحت گفته های او را زیر سوال ببرد.
سیلان آگاهی چیست؟
سیلان آگاهی تکنیکی است که جریان ناپیوسته و درونی افکار احساسات و خاطرات یک شخصیت را همانطور که در ذهن او اتفاق می افتد به تصویر می کشد.
صدای روایت چیست؟
صدای روایت شخصیت و لحن متمایز راوی است که از انتخاب کلمات ساختار جملات و دیدگاه او نشأت می گیرد و به داستان هویت می بخشد.
عناصر داستانی چیست؟
عناصر داستانی شامل اجزای اصلی تشکیل دهنده یک داستان هستند مانند شخصیت پیرنگ (طرح داستان) صحنه (مکان و زمان) درون مایه (موضوع اصلی) و زاویه دید.