تحول در دکترین رزمی حزبالله از نگاه اندیشکده اسرائیلی
مرکز مطالعات ارتش رژیم صهیونیستی به بررسی و مطالعه حزبالله لبنان پرداخته که خوانش دقیق این مطالعات میتواند تصویری از نحوه تفکر سرویس امنیتی رژیم صهیونیستی در مورد جبهه شمالی ارائه دهد.
به گزارش سرگرمی برای همه، سرویس امنیتی رژیم صهیونیستی معتقد است حزبالله دیگر بر اساس منطق «شبهنظامی» عمل نمیکند و بیشتر شبیه یک «ارتش هوشمند» شده است و دکترین رزمی آن از «پیروزی از طریق عدم شکست» به پیروزی از طریق «دستیابی به دستاوردهای روی زمین» تغییر کرده و هدف اصلی حزبالله از هر جنگی در آینده، «فلج کردن کامل ظرفیت عملیاتی ارتش رژیم صهیونیستی» و مانور دادن با نیروهای زمینی تحت پوشش هوایی خواهد بود.
بر اساس برآوردهای رژیم صهیونیستی، این امر مستلزم ۲ عنصر اساسی است: غافلگیری و دفاع هوایی محکم که در شرایط کنونی در دسترس نیستند اما حزبالله به اندازه کافی قابلیتهایی انباشته کرده که آن را قادر میسازد صدمات زیادی وارد کند که اصلاح آنها چندان آسان نیست.
تاثیر شوک
چند ماه قبل از اینکه مقامات صهیونیست فکر جنگ گسترده با لبنان را در ذهن بپرورانند، مجله «بین القطبین» وابسته به ارتش این رژیم که خود را به عنوان «جایی که فرماندهان ارتش آخرین تحولات جنگ را در آن مطالعه میکنند» تعریف میکند، تحقیق سرتیپ «ایتای بارون» از نیروهای ذخیره را منتشر کرد.
او در این تحقیق، تغییراتی را که در دکترین جنگی حزبالله همزمان با افزایش نیروی انسانی و ورود سلاحهای دقیق به زرادخانه جنگی آن رخ داده است، بررسی میکند. بارون توضیح میدهد که سلاح دقیق «تحول عمیقی» در مفهوم جنگ در نزد حزبالله ایجاد کرده است، بهگونهای که به قول او منجر به تبدیل حزبالله به «ارتش هوشمند» شده است؛ یعنی حزبالله «قدرت حمله دقیق بر اساس اطلاعات پیشرفته و نوآوری عملیاتی در جنگ بین جنگها» را به دست آورده است.
بارون از این هم فراتر میرود و استدلال میکند که این تحولات رویکرد جدیدی را برای حزبالله ایجاد کرده که عبارت است از ایجاد توانایی «نابودی سیستماتیک نیروهای زمینی (دشمن) هم در لحظه دفاع و هم در لحظه حمله». این پژوهش این تغییر در دکترین نظامی را به عنوان گذار از ایده «پیروزی از طریق عدم شکست (ایستادگی) به پیروزی از طریق تضعیف قابلیتهای (دشمن) توصیف میکند.
اما چگونه این گذار رخ داده است؟ یکی از پاسخها را یک سرهنگ اطلاعاتی رژیم صهیونیستی در مقالهای در سال ۲۰۱۴ در مجله رژیم صهیونیستی «المعارک» میدهد. در این مقاله «سرهنگ ن» – آنطور که نامش با هدف حفظ محرمانگی در مقاله ذکر شده است- میگوید حزبالله در حال تجدیدنظر در دکترین نظامی خود بر اساس دیدگاه «پایان دادن به نبرد در کوتاهترین زمان» است و این را با طرح «کنترل الجلیل» که توسط «سید حسن نصرالله» دبیرکل حزبالله لبنان در سال ۲۰۱۱ فاش شد و نیز با درسهای راهبردی که حزبالله از جنگیدن در سوریه در کنار یکی از ابرقدرتهای جهان به دست آورد، مقایسه میکند.
با توجه به این تحولات، نویسنده مقاله معتقد است حزبالله به رویکرد «تهاجمیتر و پیشدستانه» نزدیکتر شده است، به گونهای که «مواضع بالاتر ارتش اسرائیل را مورد حمله قرار میدهد و در حالی که هنوز ابتدای جنگ است، نبرد را حل و فصل میکند».
در چارچوب این راهبرد، «سرهنگ ن» یک حمله گسترده با موشک، موشک و اسلحه ضد هوایی را پیشبینی کرد که همراه با هجوم نیروهای پیاده نظام به شهرکهای صهیونیستی با هدف وارد کردن ضربه مهلک به رژیم صهیونیستی، تاثیر شوکبرانگیزی برجای میگذارد و این رژیم را مجبور به توقف جنگ میکند. با توجه به این واقعیت که بخشی از این اتفاقات عملا در هفتم اکتبر و به دست مقاومت فلسطین رخ داد، مقاومتی که کمترین نیرو و تجهیزات را داشت. چنین سناریویی خیالی به نظر نمیرسد.
فلج شدن سیستم
این ارزیابی مدتها قبل از اعلام سید حسن نصرالله در سال ۲۰۱۹ مبنی بر اینکه این جنبش دارای فناوری تسلیحات دقیق است، صورت گرفته است. در سالهای بعد، در مطالعات منتشر شده توسط مؤسسات انتشاراتی وابسته به ارتش اشغالگر، سناریوهای تاریکتری مشاهده میشود.
به عنوان مثال، «دمیر پلگ ماخوم» محقق مرکز مطالعات ارتش رژیم صهیونیستی موسوم به «دادو» در مقالهای در سال ۲۰۲۰، یک «ترکیب دفاعی-حملهای» را برای توصیف دکترین نظامی حزبالله در جنگ آینده تدوین میکند.
این ترکیب چهار عنصر را کنار هم قرار میدهد که منبع حیاتی این چهار عنصر، ادغام در جمعآوری اطلاعات و حمله است: «حملههای دقیق برای خنثی کردن عملکردهای عملیاتی و راهبردی در اسرائیل، حمله به سامانههای پدافند هوایی، تضعیف جبهه داخلی از طریق حملات موشکی و استفاده از یک چتر آتش عظیم برای انجام حملات زمینی کوتاه از نظر زمانی و جغرافیایی داخل مرزها.
نتیجه کلی همه اینها به گفته نویسنده، «فلج شدن سسیتم خواهد بود که باری را بر دوش بخش تصمیمگیری میگذارد و توانایی ارتش اسرائیل را برای اقدام به موقع به بهانه درخواست نیروی بیشتر و تجهیزات مختل میکند.»
پیروزی با امتیاز
در مقاله بعدی، به تاریخ می ۲۰۲۲، سرهنگ ذخیره «موشه آلبو» به همراه سرهنگ اطلاعاتی که با حرف اول نامش «ع» شناسایی شده است، مطالعه گستردهای در مورد «یادگیری و تحول در حزب الله» انجام داده است. آن ۲ در پایان مطالعات خود نتیجه گرفتند که حزبالله دکترین قدیمی خود مبتنی بر پیروزی از طریق ایستادگی را کنار گذاشته و استراتژی «پیروزی با امتیاز» یعنی با دستیابی به دستاوردهای عملیاتی ملموس را در پیش گرفته است.
بر اساس این مطالعه، این دستاوردها از طریق استفاده از «قابلیتهای پیشرفته حمله که آسیب گسترده و راهبردی به زیرساختهای اسرائیل وارد میکند و قابلیتهای تهاجمی چندجانبه برای کنترل میدان (هوا، دریا، زمین، زیرزمین، سایبری و غیره) و سپس یک دفاع هماهنگ و پویا برای خنثیکردن پیشروی ارتش اسرائیل» به منظور بازپسگیری اراضی محقق میشود.
این ۲ نویسنده دلیل این تغییر در راهبرد حزبالله را ۲ عامل اصلی میدانند. عامل اول امتداد «انقلاب فناوری اطلاعات در امور نظامی» به کشورها و سازمانهای منطقه و در پس آن، نفوذ و حضور فزاینده روسیه و چین در منطقه و عامل دوم، تجربه رزمی در کنار تجربه اول در طول جنگ سوریه است که از طریق آن، حزبالله بر اهمیت قابلیتهای ضدهوایی، هماهنگ کردن حمله از دور، استفاده از پهپادها، هماهنگی اطلاعاتی بین نیروها در زمان اقدام و ضربه زدن به یگانهای دشمن در حال حرکت پی برد.
این ۲ مقام نظامی میگویند «حزبالله هنوز همه این قابلیتها را در اختیار ندارد، اما پس از مشاهده میدانی آنها، به اهمیت داشتن آنها پی برده و روی آن کار میکند».
از بین بردن توانمندیهای ارتش رژیم صهیونیستی
در جدیدترین تحقیق که توسط مجله «بین القطبین» در بحبوحه جنگ غزه و در اوج تحریکات برای وقوع یک جنگ گسترده در شمال فلسطین اشغالی بازنشر شد، بارون به فرضیه فراتر از دکترین صرف «پیروزی با امتیاز» میپردازد و آن را «از بین بردن تواناییهای ارتش اسرائیل» مینامد.
سرهنگ دوم در ارتش ذخیره این فرضیه را بر پایه چهار بهروز رسانی اصلی ارائه شده توسط حزبالله بنا میکند که این جنبش را قادر میکند آنچه را که از نظر نظامی «حمله اطلاعاتی» نامیده میشود، اجرایی کند.
اولین بهروزرسانی، در اختیار داشتن سلاحهای دقیق است. دومی توانایی حزبالله در راه اندازی به قول نویسنده «طوفان دقیق» یعنی حمله همزمان علیه مجموعی از اهداف حیاتی و استراتژیک است و این یعنی اختلال در توانایی دشمن در فرماندهی و کنترل و هماهنگسازی فعالیتهای عملیاتی خود. با توجه به اینکه مسئله کیفیت حل شده است، تنها چیزی که این مورد نیاز دارد، مقدار زیادی موشک نقطهزن است که به اعتقاد این مقام نظامی رژیم صهیونیستی، حزبالله این موشکها را در اختیار دارد و در این باره به اظهارات نصرالله در سال ۲۰۲۰ استناد میکند که گفته بود «حزبالله امروز ۲ برابر سال گذشته سلاح نقطهزن در اختیار دارد».
سومین مورد توانایی مهار نیروهای مهاجم است و این نیز یکی از ثمرات حمله اطلاعاتی است؛ یعنی توانایی یکپارچهسازی اطلاعات در حین انجام حملات پیشگیرانه پیاپی و جمعآوری اطلاعات از طریق ابزارهای نظارتی مثلاً پهپاد و ارسال مستقیم آن به منابع قدرت موشکی و توپخانهای برای انجام ضدحمله.
در این ۲ جنبه روند عقب راندن نیروی زمینی دشمن تنها به خطوط مقدم آن مانند جنگ ۳۳ روزه محدود نمیشود، بلکه خط دوم و خطوط پشتیبانی نیز مورد حمله قرار میگیرد.
این مقام نظامی صهیونیست تخمین میزند که حزبالله پیش از آغاز جنگ غزه، این شکل از مهار تهاجمی را اجرایی کرده تا اطمینان حاصل کند که میتواند نقاط به روز شده ارتش رژیم صهیونیستی را هدف قرار دهد، بر تحرکات دشمن نظارت داشته باشد و به خطوط پشتی که گمان میرود در فاصله ایمن از مرز قرار دارد، حمله کند.
نویسنده بر این سه رکن «حمله اطلاعاتی و مانور زمینی دقیق و کشنده» را هم اضافه میکند که ثمره تمامی آن، ادغام اطلاعاتی با هدف خلق دستاوردهای میدانی یا به عبارت بهتر کنترل بر میدان است.
به گفته نویسنده، این مانور ترکیبی از وسایل نقلیه زمینی و هوایی سرنشیندار و بدون سرنشین است، به این معنی که ابتدا باید یک حمله هوایی علیه نیروهای پیادهنظام صورت بگیرد و سپس اثربخشی حملات ارزیابی شود.
نشانههایی از این مورد گفته شده در جنگ غزه مشاهده شد و نمونه بارز آن انهدام بالون جاسوسی «اسکای دیو» در پایگاه «ایلانی» در شمال فلسطین اشغالی پس از رصد قبلی هدف توسط حزبالله است.
قطعه گم شده
بخش گمشده در این استراتژی گسترده، همچنان پا برجاست و ارزیابی خود مقام نظامی صهیونیستی نیز این است که حزبالله دارای یک سلاح دفاع هوایی موثر است که آن را قادر میسازد همزمان هم حرکت کند و هم دفاع کند؛ چیزی که حزبالله پس از جنگ ۳۳ روزه روی آن کار کرده است.
آنچه کفه ترازو را متعادل میکند، این است که حزبالله، در چارچوب مفهوم «طوفان دقیق» که بارون مطرح میکند، قادر است سامانههای پدافند هوایی رژیم صهیونیستی را منهدم کند که در این صورت رژیم صهیونیستی، ارتش و جبهه داخلی آن در معرض قدرت جنگی حزبالله قرار میگیرد. جنگ غزه خود شاهدی بر این ادعاست؛ زمانی که حزبالله حمله به سامانه گنبد آهنین را در پادگان «راموت نفتالی» در ابتدای ژوئن مستند کرد.
العربی الجدید در پایان گزارش خود مینویسد شاید این تحلیل بیمیلی رژیم صهیونیستی برای گشودن جبهه شمالی با آن همه تهدیدهایی که از سر وحشت و ناتوانی ابراز میکرد از جمله «بازگرداندن لبنان به عصر حجر»، «ویران کردن لبنان با یک حمله سریع و برق آسا» و «جنگ سوم لبنان آخرین جنگ خواهد بود»، روشن کند.
همه اینها عواملی هستند که نشان میدهند سناریوهای تاریکی که طراحان راهبردی ارتش رژیم صهیونیستی برای جنگ با حزبالله ترسیم میکردند، خیالی نیست.
دلیل دیگر برای این بیمیلی، آن چیزی است که بارون چند ماه پس از نبرد «طوفان الاقصی» در همین تحقیق مینویسد: «ایده ورود نیروها به قلمرو ما در مقیاس نسبتاً وسیع (به جای نفوذ برای انجام حملات محدود) اولین بار در سخنرانی نصرالله در سال ۲۰۱۱ درباره فتح الجلیل علنی شد. در عین حال روشن میشود که حماس نیز چنین ایده مشابهی را دارد. حماس و حزب الله نیروهای ویژهای برای این موضوع در نظر گرفتهاند: نیروی رضوان برای حزبالله، و نیروی نخبه برای حماس».
انتهای پیام