بررسی در آرامش؛ دلایل عدم رأیآوری جلیلی
یک هفته از اعلام اینکه مسعود پزشکیان رئیس جمهور برگزیده مردم به پاستور راه یافت می گذرد. این خبر پایان بخش روند چهاردهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری پیش از موعد بود که به دنبال درگذشت شهید رئیسی در حادثه سقوط بالگرد از نخستین روزهای خرداد آغاز و پس از فراز و فرودهای متعدد در پانزدهم تیر به پایان رسید. به گمانم این انتخابات از نقاط عطف تاریخ ایران خواهد بود که اثرات آن فراتر از انتخابات سالهای ۷۶، ۸۴ و ۸۸ بعدها بیشتر دیده و احساس خواهد شد به گونهای که حتی نوع و بسامد کنشگری ایرانی به قبل و بعد از این انتخابات قابل تقسیم بندی است.
این گونه برداشت میکنم به همان شکل که رفتار جامعه پس از حوادث پاییز ۱۴۰۱ تغییرات چشمگیر را تجربه کرد و سرریز آن در ساحت سیاست به انتخابات ۱۴۰۲ مجلس و ریاست جمهوری ۱۴۰۳ منتقل شد بازخورد این انتخابات هم موجب بروز تغییراتی جدید در رفتار جامعه خواهد شد. به هر شکل در مورد انتخابات این دوره میتوان ساعتها تحلیل ارائه داد و کتابها نوشت. شیوه برگزاری، چرایی ثبت نامهای گسترده، چگونگی و چرایی تایید یا رد صلاحیتها، رویکرد نامزدها در تبلیغات، نحوه سخنرانیها و مناظرهها و همچنین عدم مشارکت ۶۰ درصدی واجدین شرایط رای در دور اول تا انتخاب رئیس جمهوری با کمترین میزان اقبال عمومی همه از مواردی است که نیازمند تحلیل دقیق خواهد داشت، اما در این یادداشت قصد دارم به چرایی عدم رای آوری سعید جلیلی بپردازم. این پرسش از آن جهت مهم است که بدانیم درظاهر تمام شرایط و امکانات برای کسب پیروزی بدون قید و شرط وی فراهم بود اما چرا چنین نشد؟
عوامل متعددی در عدم توفیق جلیلی در انتخابات موثر بوده اند که شاه بیت همه آنان را میتوان در یک جمله خلاصه کرد؛ «توهم قطعی دانستن پیروزی برگرفته از تحلیل های اشتباه ناشی از عدم درک درست و واقع بینانه عرصه اجتماع و تحولات پیاپی ماهها و سالهای اخیر جامعه.»
از نگاه تیم طراحان و مشاوران جلیلی در انتخابات ۱۴۰۰ اصولگرایان ۲۲ میلیون رای کسب کرده بودند که ۱۸ میلیون آن به رئیسی اختصاص داشت حال اگر ما خود را ادامه شهید رئیسی بنامیم که تبلور آن در شعار و هشتگ سازی «سعید جمهور _ شهید جمهور» دیده شد همان سبد رای رئیسی را به دست خواهیم آورد. علاوه بر اینکه دولت مستقر و کابینه بر جای مانده از رئیسی با حمایتهای پیدا و پنهان به این موفقیت کمک خواهند کرد.
تیم جلیلی تشییع جنازه باشکوه رئیسی را تضمینی برای کسب موفقیت میدانستند و اعتقاد داشتند که حتی فراتر از ۱۸ میلیون رای را به دست خواهند آورد. حسین الله کرم یکی از نظریه پردازان جبهه موسوم به انقلاب از کسانی بود که به این تحلیل معتقد بود و کسب ۲۰ میلیون رای برای جلیلی را کاملاً منطقی و در دسترس میدانست. به اعتقاد وی ۱۸ میلیون رای رئیسی در دوره قبل به همراه دو میلیون از نفر از نادمان انتخابات دوره گذشته که به او رای نداده بودند و در تشییع جنازه شرکت کرده بودند حامیان جلیلی خواهند بود. این تحلیل متاثر از یک داده غلط ( ۲۰ میلیون رای) نتیجهگیری میکرد که حتی در صورت مشارکت ۶۰ درصدی یعنی معادل ۳۱ میلیون رای دهنده به صورت قطع و یقین جلیلی پیروز خواهد بود.
می توان متوجه شد که منشأ این برآوردهای آماری غیر واقع بینانه و در نتیجه ارائه تحلیلهای نادرست، نادیده انگاشتن حقیقتی به نام عدم تمایل اکثریت رای دهندگان به مشارکت در انتخابات ۵ سال اخیر بوده است. گروه مشاورانی که خود را «خودی» و انقلابی مینامند و اینک در کنار جلیلی قرار گرفته بودند بیشتر از آنکه به چرایی عدم مشارکت رو به تزاید رای دهندگان بیندیشند و پیام آن را دریافت و متناسب با آن رفتار تبلیغاتی خود را تنظیم نمایند بیشتر درصدد توجیه و پنهان کردن امر برآمدند، در نتیجه بدیهی بود که پاسخ دریافتی از بطن و متن جامعه در تضاد کامل با انتظار آنان خواهد بود.
گروه مشاوران و تحلیلگران جبهه انقلاب درگذشته عدم مشارکت گسترده در انتخابات ۹۸ مجلس را با کرونا توجیه کرده بودند، عدم مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ را به دلسردی مردم از عملکرد دولت روحانی و عدم مشارکت در انتخابات مجلس ۱۴۰۲ را به بیاطلاعی مردم از زمان برگزاری انتخابات! و حالا نتیجه میگرفتند که چون کرونایی نیست، زمان انتخابات را همه می دانند و دولت رئیسی هم مورد وثوق مردم بوده است بنابراین شاهد پرشور مردم در انتخابات و پیروزی جلیلی خواهیم بود. این برآوردهای ساده انگارانه با اشتباهات دیگری هم تکمیل گردید تا پازل عدم موفقیت جلیلی کامل شود. در این فرصت کم به صورت گذرا به چند نمونه از این اشتباهات اشاره میکنم؛
۱- مهمترین و تاثیرگذارترین اشتباه جلیلی استفاده از تیم مشاورانی کم تجربه بود که یا پایگاه اجتماعی نداشتند و یا آنکه از مقبولیت لازم برخوردار نبودند. حلقه اول اطرافیان جلیلی هر یک بیش از آنکه جاذب رای برای وی باشند به دلیل سوابق کاری و مواضعی که در گذشته داشتند به دور کردن رای از او به ویژه در طیف رای خاکستری و مرددین کمک کردند. این ناتوانی حلقه اول اطرافیان که میبایست به عنوان عقل منفصل جلیلی عمل نماید و با ارائه مشاوره، طرح و برنامههای متنوع در لحظات طلایی تبلیغات وی را کمک نماید به دلیل بیتجربگی و عدم درک واقعیتهای جامعه بیشتر همچون وزنهای به پا بسته شده فرصت و توان مبارزه جلیلی را به تحلیل بردند.
۲- یکی از اشتباهات چشمگیر که از آن به عنوان «اشتباه دوقلو» نام میبرم استفاده از عنوان جبهه انقلاب برای مجموعه حامیان جلیلی و در مقابل خطاب قرار دادن پزشکیان با عنوان دولت سوم روحانی بود.
تصور خالقان این عناوین چنین بود که جبهه انقلاب وجهه ایستادگی و دفاع از ارزشها را در ذهن مخاطب تداعی میسازد و در نتیجه نقطه مقابل آن به عنوان ضد انقلاب معرفی خواهد شد و از آنجایی که انقلاب یک مفهوم مثبت و امتیاز آور است بنابراین موجب همسویی رای دهندگان با جلیلی خواهد شد در حالی که پاسخی برای اینکه چگونه میتوان پزشکیانی که سابقه رزمندگی، وزارت و چندین دوره نمایندگی مجلس را دارد در صف ضد انقلاب قرار داد نداشتند. علاوه بر اینکه خود برتر بینی افراطی که در ضمیر این شعار نهفته بود قطعاً از نظر روانی با واکنش مردمی روبرو میشد که نگاه از بالا به پایین را نمیپسندید.
از سوی دیگر انتصاب پزشکیان به دولت سوم روحانی بر خلاف تصور طراحان این عنوان لزوماً امتیاز منفی محسوب نمیگردید و حداقل آنکه آورده برای جلیلی به همراه نداشت. یکی از اولویتهای نخست برای طبقه متوسط و فقیر جامعه موضوع اقتصاد و وضع معیشت خانواده میباشد که در دولت رئیسی تفاوت مشخص و معناداری با دولت روحانی نداشته است، بنابراین بخشی از جامعه که از لحاظ آماری بخش عمدهای از رای دهندگان رو تشکیل میدادند موضع مخالف در مقابل چنین شعاری نداشتند.
۳- به دلیل سابقه حضور جلیلی در انتخابها ریاست جمهوریهای گذشته مردم با نوع نگاه و ادبیات او آشنایی داشتند در حالی که پزشکیان با وجود سابقه طولانی نمایندگی مجلس و وزارت در عرصه ریاست جمهوری چهره جدید محسوب میگردید. در این نوع تقابل که معمولاً چهرههای کمتر شناخته شده و جدید از توان و ضریب نفوذ بیشتری برای شکل دهی اذهان رای دهندگان برخوردار هستند جلیلی میبایست با ارائه مطالب جدید و ادبیات به روز شده امکان همزاد پنداری را برای مخاطبان فراهم میآورد اما وی همانگونه سخن گفت که در انتخابات ۹۲ سخن گفته بود!
۴- جلیلی و مبلغان وی به کررات بر این موضوع تاکید میکردند که ۱۱ سال است که با تشکیل دولت سایه در حال کار و بررسی مشکلات کشور بوده، آنها را به خوبی میشناسد و برای حل آن راه حل دارد. این ادعا اگرچه میتوانست به عنوان برگ برنده در رقابت انتخاباتی مورد استفاده قرار گیرد اما به دلایلی تبدیل به پاشنه آشیل جلیلی شد و ضربات سنگینی از همین محل دریافت کرد:
یک – دولت سایه در ادبیات سیاسی جهان عنوانی شناخته شده و جاافتاده است که تعریف روشن و صریحی دارد. در دولت سایه حزب جامانده از قدرت با هدف بازپسگیری قدرت در انتخابات دوره بعد یک دولت کاملا نظیر به نظیر دولت قانونی را تشکیل و اداره مینماید با یک تفاوت و آنکه قدرت ابلاغ دستور و اجرا را ندارد. در دولت سایه رئیس جمهور یا نخست وزیر و یکایک وزرا معلوم هستند و بلافاصله بعد از پیروزی در انتخابات و رسیدن به قدرت به ساختمان اصلی کوچ میکنند. اینکه جلیلی مدعی بود ۱۱ سال دولت سایه داشته اما هیچ یک از ارکان و اعضای کابینه اش مشخص نبود اینگونه برداشت میشد که وی بیشترصاحب یک «دورهمی سایه» بوده و نه «دولت سایه» که ناتوانی در ایجاد ساختار و سازماندهی را به مخاطبان انتقال می داد.
دو- جلیلی از قدمت ۱۱ ساله برای دولت سایه خود یاد میکند که اگر ۸ سال زمان ریاست جمهوری روحانی را برای وجود دولت سایه بدیهی بدانیم سئوالی که ایجاد شد آن بود که چرا در سه سال دولت رئیسی، جلیلی کماکان در دولت سایه بوده است؟ اگر جلیلی به شهید رئیسی برنامهها و راهکارهای خود را ارائه میداده که دیگر تعبیر دولت سایه بیمعناست ولی اگرمشاوره داده و رئیسی نپذیرفته و یا آنکه اصولاً مشاوره و همراهی از سوی جلیلی انجام نشده است در این فرض تاکید بر عمر یازده ساله نه یک ارزش که تبدیل به ضد ارزش خواهد شد کمااینکه موجب ریزش بخشی از رای جلیلی گردید.
سوم- اصطلاح دولت سایه اگر هم درست و به جا استفاده شده باشد تنها میتواند معطوف به قوه مجریه باشد اما نشانههایی از تلاش جلیلی در طی سالهای گذشته برای نفوذ در تمام ساختارهای حاکمیت با هدف یک دستگاه سازی نیروها دیده میشود. از جمله توییتی از امیرحسین ثابتی نماینده فعلی تهران و از نیروهای اصلی و حلقه اول جلیلی مربوط به ۷ سال قبل که نوشته بود «دولت سایهای که جلیلی از آن سخن میگوید به معنای دولت سایه برای کل حاکمیت است نه فقط قوه مجریه» این اظهارات و مشابه آن شائبه شکلگیری طبقه انحصارگرا با منش دیکتاتوری را تقویت میکرد، ویژگی که نه تنها در جامعه نخبگانی بلکه در میان مردم عادی هم نمیتوانست جذاب باشد و به جلب رای کمک کند.
چهارم- دارا بودن ۱۱ سال دولت سایه و تشکیل هزاران ساعت جلسه کارشناسی با صدها نفر نخبه و کارشناس آنگونه که جلیلی مدعی آن میبود میبایست منجر به تولید صدها برنامه عملیاتی و خروجی آن در زمان تبلیغات بیان چند تیتر اصلی و کلان پروژه نظیر آنچه رقبایش انجام دادن میشد، اما جلیلی یا زبان الکن در بیان داشت و یا اصولاً موضوعی برای طرح شدن وجود نداشت. او بیشتر وقت خود را در سخنرانیها و مناظرهها به بیان مطالبی سپری کرد که با عامه پیوندی برقرار نمیکرد.
۵- جلیلی فاقد کارنامه مدیریت اجرایی در دسترس و قابل اندازهگیری برای مخاطبان بود در حالی که پزشکیان چندین دوره نمایندگی مجلس و یک دوره وزارت را در پرونده داشت که فارغ از کیفیت آن قابل فهم برای رای دهندگان بوده است.
۶- زبان بدن، نگاه، لحن سخن گفتن، توانایی در سخنوری و در مجموع کاریزماتیک بودن از جمله ویژگیهایی است که میتواند یک نامزد انتخابات را در جلب نظر رای دهندگان کمک نماید. این ویژگی برای اطرافیان حلقه اول و اعضای ستاد نامزدها هم که به نمایندگی از فرد اصلی رودرروی مردم قرار میگیرند حائز اهمیت است. اگر پزشکیان تلفیقی از عنوان پزشک جراح، سخنور مردم فهم، حدیث شناس مسلط به نهج البلاغه و قرآن را با گوشههایی از ظرافتهای گوشه نکته سنجی و موقعیت شناسی (تا آخر میمانی به زاکانی را به یاد بیاورید) را در هم تنیده در تبلیغات با یک شعار محوری من دروغ نمیگویم و با مردم صادق هستم به کار گرفت، جلیلی در مقابل بدون هیچگونه چیدمان زیباشناسانه در رفتار، گفتار و گفتمان که کاریزماتیک نبودن وی را تشدید میکرد خط ممتدی را دنبال کرد که فاقد جذابیت برای رای دهندگان میبود. این کاریزما بودن یا نبودن را در حلقه اول اطرافیان دو نامزد و نحوه برقراری ارتباط آنان با جامعه به خوبی میتوان مشاهده کرد، ظریف و آذری جهرمی در کنار پزشکیان و منصوری، ثابتی رسایی و رائفی پور در کنار جلیلی.
در هر صورت دوران رقابت انتخابات به پایان رسیده و پزشکیان اکنون رئیس جمهور ایران است، اما آنچه از یک رقابت میتوان درس آموز باشد آشنایی با نقاط ضعف و قدرت است. جلیلی اگرچه شکست خورده رقابت انتخابات رئیس جمهوری است اما کماکان به عنوان یک سرمایه ملی میتواند برای حل مشکلات و کمک به توسعه کشور راهگشا باشد، حتی در قالب همان دولت در سایه. اما برای آنکه دولت در سایه مفید فایده برای کشور باشد جلیلی باید با استفاده از درس آموزههای این انتخابات تغییرات بنیادی در روش اجرای خود به وجود آورد. از مهمترین این تغییرات پرهیز از نگاه و تحلیلهای غیر واقع بینانه در مورد جامعه روز به روز در حال نو شدن ایران است، دیگر استفاده از نظر کارشناسی تمام دیدگاههای سیاسی و نه فقط طیف همسو و افزون بر همه اینها تشکیل یک کابینه و دولت سایه واقعی یعنی آنکه از معاون اول تا تمام وزرایش را معرفی و آنان پا به پای دولت مستقر کار و گردش اطلاعات داشته باشند. در نهایت قضاوت با مردم و در هنگام انتخابات است.
۳۱۱۳۱۱